p7 از فصل ۲
ویو ات
صبح زود رفتم سالن به بقیه گفتم برای یه کار میکاپ واسه یه گروه میرم و فعلا اینجا کار ندارم در نبودم مامانم مسئولیت رو به عهده میگیره بعد رفتم خونه وسایلمو جمع کردم رفتم خوابگاه پیش اعضا
اعضا: خوش اومدی ات
ات: ممنون
کوک: ات بیا اتاقتو بهت نشون بدم اتاقت بغل اتاق منه (عکس اتاقا رو میزارم)
ات: باشه
کوک: خوش اومدی به گروه ما
ات: ممنون خیلی خوشحالم باهاتون کار میکنم
کوک: از ماه دیگه ماموریت ها شروع میشه
ات: اکی تا اون موقع خودمو اماده میکنم
کوک: از فردا میریم باشگاه واسه تمرین بقیه توضیحات رو نامجون میده چون اون لیدرمونه
نامجون: خوب فقط یادت باشه هیچ کس راجع به این موضوع نباید بدونه در ضمن اگه خواستی یه بهونه بیاری اونم اینه که تو واسه ما کار میکاپ انجام میدی
ات: اکی
نامجون: عالیه فردا بعد از تمرین با کوک برید خرید واسه اتاقت وسایل کلی هست اگه چیزی خواستی بخر
ات: خودم میتونم برم
کوک دستشو گذاشت رو شونه ات
کوک: نکنه ازم خجالت میکشی
ات: نه بابا
کوک: خوب فردا با هم میریم خرید
ات: باشه
کوک: برو وسایلتو بزار
ات: باشه و برای اینکه به گروهتون اومدم امشبو شام مهمون منید
اعضا: یس
ات: هنوزم مثل قبلید 😁من میرم لباس عوض کم بریم بیرون
اعضا: اکی
...
ویو ات
رفتم یه لباس خوشگل پوشیدم یکم ارایش کرم موهامو باز گذاشتم و رفتم پیش بقیه
کوک
منتظر ات بودیم که بالاخره اومد از بس خوب شده بود بهش خیره شدم
ات: کوک.... کوک.... کوووووووک (اخری رو فریا زد)
کوک: ها چیه کی حمله کرده
ات: بریم دیگه همه رفتن سوار ون شدن
کوک: باشه بریم
...
ات: رسیدیم
ته: چه رستوران بزرگی
ات: بزرگ ترین رستوران پنج ستاره سئوله
نامجون: نیاز نبود همچین جایی بیایم
ات: اشکال نداره... تا اخر شب اینجا رو رزرو کردم که مشکلی پیش نیاد
کوک: گنج پیدا کردی؟
ات: نه تینجا مال پدرم بود... خوش باشید
بفرمایید خودم که فیکو خیلی دوست دارم همیشه دلم میخواست تصورتون رو از یه فیک غمگین عوض کنه
فکر کنم موفق شدم
شب دوباره پارت میزارم
صبح زود رفتم سالن به بقیه گفتم برای یه کار میکاپ واسه یه گروه میرم و فعلا اینجا کار ندارم در نبودم مامانم مسئولیت رو به عهده میگیره بعد رفتم خونه وسایلمو جمع کردم رفتم خوابگاه پیش اعضا
اعضا: خوش اومدی ات
ات: ممنون
کوک: ات بیا اتاقتو بهت نشون بدم اتاقت بغل اتاق منه (عکس اتاقا رو میزارم)
ات: باشه
کوک: خوش اومدی به گروه ما
ات: ممنون خیلی خوشحالم باهاتون کار میکنم
کوک: از ماه دیگه ماموریت ها شروع میشه
ات: اکی تا اون موقع خودمو اماده میکنم
کوک: از فردا میریم باشگاه واسه تمرین بقیه توضیحات رو نامجون میده چون اون لیدرمونه
نامجون: خوب فقط یادت باشه هیچ کس راجع به این موضوع نباید بدونه در ضمن اگه خواستی یه بهونه بیاری اونم اینه که تو واسه ما کار میکاپ انجام میدی
ات: اکی
نامجون: عالیه فردا بعد از تمرین با کوک برید خرید واسه اتاقت وسایل کلی هست اگه چیزی خواستی بخر
ات: خودم میتونم برم
کوک دستشو گذاشت رو شونه ات
کوک: نکنه ازم خجالت میکشی
ات: نه بابا
کوک: خوب فردا با هم میریم خرید
ات: باشه
کوک: برو وسایلتو بزار
ات: باشه و برای اینکه به گروهتون اومدم امشبو شام مهمون منید
اعضا: یس
ات: هنوزم مثل قبلید 😁من میرم لباس عوض کم بریم بیرون
اعضا: اکی
...
ویو ات
رفتم یه لباس خوشگل پوشیدم یکم ارایش کرم موهامو باز گذاشتم و رفتم پیش بقیه
کوک
منتظر ات بودیم که بالاخره اومد از بس خوب شده بود بهش خیره شدم
ات: کوک.... کوک.... کوووووووک (اخری رو فریا زد)
کوک: ها چیه کی حمله کرده
ات: بریم دیگه همه رفتن سوار ون شدن
کوک: باشه بریم
...
ات: رسیدیم
ته: چه رستوران بزرگی
ات: بزرگ ترین رستوران پنج ستاره سئوله
نامجون: نیاز نبود همچین جایی بیایم
ات: اشکال نداره... تا اخر شب اینجا رو رزرو کردم که مشکلی پیش نیاد
کوک: گنج پیدا کردی؟
ات: نه تینجا مال پدرم بود... خوش باشید
بفرمایید خودم که فیکو خیلی دوست دارم همیشه دلم میخواست تصورتون رو از یه فیک غمگین عوض کنه
فکر کنم موفق شدم
شب دوباره پارت میزارم
۸.۲k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.