حق انتخواب 27
لباساتو درست کرد و بغلت کرد .
بردت بیرون از اتاق
جین :این داستان ادامه دارد؟ 💦😂
تهیونگ :هیونگ ما میریم ا.ت خستس
بازم تولدت مبارک
انیو کسه یوها👋
صندلی ماشینش رو خوابوند و گذاشتت روی صندلی..
رفت سمت خونه خودش و بردت داخل
یه کمد پر از هر نوع لباس
برات خریده بود.
چون میخواست بهت پیشنهاد بدع که باهاش زندگی کنی..
ولی فرست نشد.
یکی از لباس راحتی هارو از توی اون کمد برداشت و تنت کرد.
خودشم لباس خونگی پوشید و اومد پیشت خوابید
مدام زیر نافتو ماساژ میداد
چون میدونست با این تلاش هایی که امشب داشتع مطمئن بود درد داری.
تهیونگ :چاگیا؟
خیلی درد داری؟
میشه تهیونگ تو ببخشی؟
آخه خیلی سک30 خو.
من چکار کنم تهیونگ کوچولو رو بیدار میکنی
(〃^ω^〃)
ت:ت... ت.... تهیونگ.... میشه ..... یه چیزی برام بیاری؟
واقعا گشنمه..
تهیونگ:😂 باش شکمو خانم.
رفت برات کمیچی درست کرد آورد .
خودش میزاشت دهنت.
حال نداشتی.
ینی فقط بیهوش نشده بودی زیرش.
وقتی غذاتو خوردی یکم جون گرفتی.
بغلش کردی و سرتو روی شونش گذاشتی.
تهیونگ:آه چاگیا... میشه ازت درخواست کنم هم خونه ی من بشی ؟
ت:باید فکر کنم الان ول کن
فقط بغلم کن!
تهیونگ تمام احساسشو توی بغلش گذاشت و جوری بغلت کرد که واقعا احساس آرامشو چشیدی.
.
.
واقعا خسته بودی.
با این تلاش هایی که تهیونگ امشب کرده بود احتمال میدادی ک 70% حامله شدی.
دلت میخواست از درد جیغ بکشی
ولی تهیونگ ک بغلت کرده بود درد تو یادت رفت
تهیونگ:ا.ت من واقعا دوستت دارم میبینی قلبم چقدر تند میزنع.
وقتی تو رو میبینم اینطوری میشع.
ت:🥺💜
خببببب
ادامه برا بعد کامنتاتون... 👋
بردت بیرون از اتاق
جین :این داستان ادامه دارد؟ 💦😂
تهیونگ :هیونگ ما میریم ا.ت خستس
بازم تولدت مبارک
انیو کسه یوها👋
صندلی ماشینش رو خوابوند و گذاشتت روی صندلی..
رفت سمت خونه خودش و بردت داخل
یه کمد پر از هر نوع لباس
برات خریده بود.
چون میخواست بهت پیشنهاد بدع که باهاش زندگی کنی..
ولی فرست نشد.
یکی از لباس راحتی هارو از توی اون کمد برداشت و تنت کرد.
خودشم لباس خونگی پوشید و اومد پیشت خوابید
مدام زیر نافتو ماساژ میداد
چون میدونست با این تلاش هایی که امشب داشتع مطمئن بود درد داری.
تهیونگ :چاگیا؟
خیلی درد داری؟
میشه تهیونگ تو ببخشی؟
آخه خیلی سک30 خو.
من چکار کنم تهیونگ کوچولو رو بیدار میکنی
(〃^ω^〃)
ت:ت... ت.... تهیونگ.... میشه ..... یه چیزی برام بیاری؟
واقعا گشنمه..
تهیونگ:😂 باش شکمو خانم.
رفت برات کمیچی درست کرد آورد .
خودش میزاشت دهنت.
حال نداشتی.
ینی فقط بیهوش نشده بودی زیرش.
وقتی غذاتو خوردی یکم جون گرفتی.
بغلش کردی و سرتو روی شونش گذاشتی.
تهیونگ:آه چاگیا... میشه ازت درخواست کنم هم خونه ی من بشی ؟
ت:باید فکر کنم الان ول کن
فقط بغلم کن!
تهیونگ تمام احساسشو توی بغلش گذاشت و جوری بغلت کرد که واقعا احساس آرامشو چشیدی.
.
.
واقعا خسته بودی.
با این تلاش هایی که تهیونگ امشب کرده بود احتمال میدادی ک 70% حامله شدی.
دلت میخواست از درد جیغ بکشی
ولی تهیونگ ک بغلت کرده بود درد تو یادت رفت
تهیونگ:ا.ت من واقعا دوستت دارم میبینی قلبم چقدر تند میزنع.
وقتی تو رو میبینم اینطوری میشع.
ت:🥺💜
خببببب
ادامه برا بعد کامنتاتون... 👋
۱۹.۹k
۱۵ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.