پارت۹
پارت۹
#جدال عشق
طبیعی نبود تو این سرما اینجوری عرق کردن
دست روی شونه اش گذاشتم و صداش کردم
+ ایکا حالت خیلی بده؟
مقطع و بریده بریده جواب داد
_ مگه.....برات......مهمه
آره واسم مهم بود
+ بیا یه کاری کنیم که سرت گرم شه و فراموش کنی
بدون اینکه برگرده سمتم یا حتی چشمای بسته و خمارشو باز کنه
پرسید:
_ چیکار مثل
+ اومممممم نظرت راجب بازی چیه؟
چشماشو باز کرد و برگشت سمت من و با تعجب پرسید
_ شوخی میکنی دیگه مگه نه!؟
با خجالت سرمو خاروندم
+ خوب فکر دیگه ای به ذهنم نمیرسه
آهی کشید و پاشد نشست
_ باشه باشه قبول چون دیگه نمیتونم تحمل کنم
کمی فکر کردم و گفتم:
+ نظرت راجب سنگ کاغذ قیچی چیه؟
پوفی کشید و دوری به چشماش داد
_ هیچ وقت فکر نمی کردم تو سن ۲۵سالگی توی یه همچین جایی
اونم ساعت 1نصفه شب سنگ کاغذ قیچی بازی کنم اونم با کی با تو
+ خوب اگه خیلی ناراحتی من میگیرم میخوابم شبت خوش
و خوابیدم و روم و اون وری کردم
ایکا شونه مو تکون داد
_ باشه باشه هر چی تو بگی اصل بیا بازی کنیم حالم خیلی بده
و مکث کرد و با آروم ترین تُن صدا که به زور به گوشم رسید گفت:
_ لطفا
بلند شدم و نشستم رو به روش
+ باشه بازی میکنیم هر کسی هم باخت تنبیه میشه
و پوزخند شیطانی زدم
_ باشه فقط چه تنبیهی؟
+ اونی که برنده شده با دوتا انگشتش میزنه پشت آرنج اونی که باخته
شدت ضربه هم به خوده طرف مربوطه قبوله؟
_ قبول
چشم تو چشم همدیگه شدیم
انگار قرار بود جنگ جهانی رو ببریم
سنگ
کاغذ
قیچی
هر دو سنگ بودیم
پوفی کشیدم
سنگ
کاغذ
قیچی
من سنگ و اون قیچی
+ یو هو من برنده شدم دستتو بیار جلو ببینم
دستشو با حرص جلو آورد
_ بیا ندید بدید
مچ دستشو گرفتم و کشیدم
+ من اگه جات بودم تو همچین موقعیتی همچین چیزی نمی گفتم
و شترق محکم زدم
قیافش یکم تو هم رفت ولی به رو خودش نیاورد دستش قرمز شده بود
_ اصل درد نداشت
با حرص گفتم:
+ تو که راست میگی
و دوباره
سنگ
کاغذ
قیچی
من کاغذ و اون قیچی
با حیرت به دستامون نگاه کردم
+ نهههههه
_ خوب حاال نوبتیم باشه نوبته منه دستتو بیار جلو ببینم
رومو گرفتم و دستمو دادم بهش و چشمامو بستم
تق
که با داد گفتم:
+ آیی نامرد
با غرور بهم نگاه کرد
دوباره شروع کردیم
*دو ساعت بعد
دیگه دستامو از آرنج به پایین حس نمیکردم
سنگ
کاغذ
قیچی
من سنگ اون کاغذ
نهه دوباره من
دستمو بردم جلو پشت آرنجم کبود شده بود
که ایکا با درد دستشو به سمت دهنش برد و دوتا انگشتش و خیس کرد
+ چیکار میکنی!
اینجور دردش بیشتره
+ دهنی میشم خوب
_ عیب نداره میخوای از زیرش در بری کم آوردی
+ نه
و دستمو بردم جلو
که شترق
تا عمق وجودم درد کرد
+ آآیییییی
اشک تو چشمام پایین ریخت
دوباره
سنگ من قیچی اون
#جدال عشق
طبیعی نبود تو این سرما اینجوری عرق کردن
دست روی شونه اش گذاشتم و صداش کردم
+ ایکا حالت خیلی بده؟
مقطع و بریده بریده جواب داد
_ مگه.....برات......مهمه
آره واسم مهم بود
+ بیا یه کاری کنیم که سرت گرم شه و فراموش کنی
بدون اینکه برگرده سمتم یا حتی چشمای بسته و خمارشو باز کنه
پرسید:
_ چیکار مثل
+ اومممممم نظرت راجب بازی چیه؟
چشماشو باز کرد و برگشت سمت من و با تعجب پرسید
_ شوخی میکنی دیگه مگه نه!؟
با خجالت سرمو خاروندم
+ خوب فکر دیگه ای به ذهنم نمیرسه
آهی کشید و پاشد نشست
_ باشه باشه قبول چون دیگه نمیتونم تحمل کنم
کمی فکر کردم و گفتم:
+ نظرت راجب سنگ کاغذ قیچی چیه؟
پوفی کشید و دوری به چشماش داد
_ هیچ وقت فکر نمی کردم تو سن ۲۵سالگی توی یه همچین جایی
اونم ساعت 1نصفه شب سنگ کاغذ قیچی بازی کنم اونم با کی با تو
+ خوب اگه خیلی ناراحتی من میگیرم میخوابم شبت خوش
و خوابیدم و روم و اون وری کردم
ایکا شونه مو تکون داد
_ باشه باشه هر چی تو بگی اصل بیا بازی کنیم حالم خیلی بده
و مکث کرد و با آروم ترین تُن صدا که به زور به گوشم رسید گفت:
_ لطفا
بلند شدم و نشستم رو به روش
+ باشه بازی میکنیم هر کسی هم باخت تنبیه میشه
و پوزخند شیطانی زدم
_ باشه فقط چه تنبیهی؟
+ اونی که برنده شده با دوتا انگشتش میزنه پشت آرنج اونی که باخته
شدت ضربه هم به خوده طرف مربوطه قبوله؟
_ قبول
چشم تو چشم همدیگه شدیم
انگار قرار بود جنگ جهانی رو ببریم
سنگ
کاغذ
قیچی
هر دو سنگ بودیم
پوفی کشیدم
سنگ
کاغذ
قیچی
من سنگ و اون قیچی
+ یو هو من برنده شدم دستتو بیار جلو ببینم
دستشو با حرص جلو آورد
_ بیا ندید بدید
مچ دستشو گرفتم و کشیدم
+ من اگه جات بودم تو همچین موقعیتی همچین چیزی نمی گفتم
و شترق محکم زدم
قیافش یکم تو هم رفت ولی به رو خودش نیاورد دستش قرمز شده بود
_ اصل درد نداشت
با حرص گفتم:
+ تو که راست میگی
و دوباره
سنگ
کاغذ
قیچی
من کاغذ و اون قیچی
با حیرت به دستامون نگاه کردم
+ نهههههه
_ خوب حاال نوبتیم باشه نوبته منه دستتو بیار جلو ببینم
رومو گرفتم و دستمو دادم بهش و چشمامو بستم
تق
که با داد گفتم:
+ آیی نامرد
با غرور بهم نگاه کرد
دوباره شروع کردیم
*دو ساعت بعد
دیگه دستامو از آرنج به پایین حس نمیکردم
سنگ
کاغذ
قیچی
من سنگ اون کاغذ
نهه دوباره من
دستمو بردم جلو پشت آرنجم کبود شده بود
که ایکا با درد دستشو به سمت دهنش برد و دوتا انگشتش و خیس کرد
+ چیکار میکنی!
اینجور دردش بیشتره
+ دهنی میشم خوب
_ عیب نداره میخوای از زیرش در بری کم آوردی
+ نه
و دستمو بردم جلو
که شترق
تا عمق وجودم درد کرد
+ آآیییییی
اشک تو چشمام پایین ریخت
دوباره
سنگ من قیچی اون
۲.۵k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.