ارباب جذاب من
رمان: ارباب جذاب من
♡♡&♡♡
part 7
داشتم از میرفتم پایین که چلاق شدم و افتادم اما یکی منو گرفت اما اون نه جونگکوک بود نه جیهوپ
مردع: حالتون خوبه خانم؟
ا. ت: بله مرسی که کمکم کردین
مردع: این چه حرفیه
جونگکوک: ا. تتتتتتت
ا. ت: بله ارب..... یعنی جونگکوک؟
مردع: من میرم مواظب خودتون باشید
ا. ت: مرسی بازم
مردع رفت ولی جونگکوک خشن و اعصابانی اوند جلوم
جونگکوک: این مردع کی بود؟
ا. ت: نمیدونم من داشتم از پله ها میوفتادم اون منو گرفت همین
جونگکوک: از کنار من تکون نمیخوری
{نکته:اون مرد یونگی بود}
«ویو یونگی»
وقتی اون دختر افتاد تو بغلم بوی خوبی داشت منو یاد پشمکم(ا.ت) انداخت ولی وقتی جونگکوک گفت ا. ت مطمئنم اون خواهرمه
«ویو جونگکوک»
از ا. ت عصبانی بودم وقتی رفتم نشستم رو صندلی به ا. ت گفتم که بیاد بشینه
جونگکوک: رو مبل نه
ا. ت: پس کجا بشینم.
جونگکوک به پاش اشارع کرد
ا. ت اومد و رو پام نشست
«ویو ا. ت»
رفتم رو پای جونگکوک نشستم و لی چند لحظه بعد حس کردم یکی دارع نگام میکنه برگشتم و دیدم بلههههه اون مردع دارع نگام میکنه
جونگکوک: بیبی حواست کجاس؟
ا. ت: همنجام
جونگکوک: همینحا بشین من الان میام
ا. ت: چش
«۱۰دقیقه بعد»
یونگی: سلام پشمکم
تا اون مرد صدام کرد پشمک فهمیدم اون یونگیه
با بغض چشاشو نگاه کردم
یونگی: هی پشمک نبینم گریه کنیاا
ا. ت: نعلومه کجا بودی؟ چرا برنگشتی؟
یونگی: ببخشید پشمک منو میبخشی؟
ا. ت: خریی؟
یونگی: من گربم😂
ا. ت رفت یونگیو بغل کرد که یهو
ادامع ۱۳لایک❤️
♡♡&♡♡
part 7
داشتم از میرفتم پایین که چلاق شدم و افتادم اما یکی منو گرفت اما اون نه جونگکوک بود نه جیهوپ
مردع: حالتون خوبه خانم؟
ا. ت: بله مرسی که کمکم کردین
مردع: این چه حرفیه
جونگکوک: ا. تتتتتتت
ا. ت: بله ارب..... یعنی جونگکوک؟
مردع: من میرم مواظب خودتون باشید
ا. ت: مرسی بازم
مردع رفت ولی جونگکوک خشن و اعصابانی اوند جلوم
جونگکوک: این مردع کی بود؟
ا. ت: نمیدونم من داشتم از پله ها میوفتادم اون منو گرفت همین
جونگکوک: از کنار من تکون نمیخوری
{نکته:اون مرد یونگی بود}
«ویو یونگی»
وقتی اون دختر افتاد تو بغلم بوی خوبی داشت منو یاد پشمکم(ا.ت) انداخت ولی وقتی جونگکوک گفت ا. ت مطمئنم اون خواهرمه
«ویو جونگکوک»
از ا. ت عصبانی بودم وقتی رفتم نشستم رو صندلی به ا. ت گفتم که بیاد بشینه
جونگکوک: رو مبل نه
ا. ت: پس کجا بشینم.
جونگکوک به پاش اشارع کرد
ا. ت اومد و رو پام نشست
«ویو ا. ت»
رفتم رو پای جونگکوک نشستم و لی چند لحظه بعد حس کردم یکی دارع نگام میکنه برگشتم و دیدم بلههههه اون مردع دارع نگام میکنه
جونگکوک: بیبی حواست کجاس؟
ا. ت: همنجام
جونگکوک: همینحا بشین من الان میام
ا. ت: چش
«۱۰دقیقه بعد»
یونگی: سلام پشمکم
تا اون مرد صدام کرد پشمک فهمیدم اون یونگیه
با بغض چشاشو نگاه کردم
یونگی: هی پشمک نبینم گریه کنیاا
ا. ت: نعلومه کجا بودی؟ چرا برنگشتی؟
یونگی: ببخشید پشمک منو میبخشی؟
ا. ت: خریی؟
یونگی: من گربم😂
ا. ت رفت یونگیو بغل کرد که یهو
ادامع ۱۳لایک❤️
۳۷.۴k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.