پارت ۱۱
مراسم تموم شده بود مامانه ا/ت با داد حموم آورد
*پس.رم تو بگو چی ی.ود ها پی..ش تو بود(گریه شدید) ده بگو دیگه تو دادگاه چیکار میکردید اونجا ها(گریه)بگو.وو... هق هق هق
حرفی نمیزدم اصلا حرفی برای گفتن نداشتم سکوته سکوت خواهرش اومد و انا رو ازم گرفت رفتن و من موندم با تنه بی جونه فرشتم که زیره خروار ها خاک بود کسی تو آرامگاه نبود مسیحی نبودن پس نوعه مقبرش با بقیه فرق داشت آروم خم شدم و بوس کردم بغض راه گلومو بسته بود نگاهی به پشتم کردم کسی نبود پس اینجا تنها جایی برای خالی کردنه خودم بود یدفعه دیدم کله صورتم خیسه اشک بود اروم روی دستمال فرو اومدم و گذاشتم هق های بلندم به گوشه اون بالا برسه
_همش تقصیر خودم بود همش تقصیره خودم بود منه احمق نباید بخاطر یه هرزه ولس میکردم ن.باید ن.یبایددد هق هق...
(۲ ساعت بعد):
نگهبان اومده بود تا اونجا رو ببنده برای هزارمین بار بوسه ای روی خاکه تازش زدم
_ا/ت ی عزیزم اینجا نتونستم خوشبختت کنم امیدوارم اون بالا حالت خوب باشه... نگران نباش خودم مواظبه فرشته کوچولومون هستم(بغض)
*پس.رم تو بگو چی ی.ود ها پی..ش تو بود(گریه شدید) ده بگو دیگه تو دادگاه چیکار میکردید اونجا ها(گریه)بگو.وو... هق هق هق
حرفی نمیزدم اصلا حرفی برای گفتن نداشتم سکوته سکوت خواهرش اومد و انا رو ازم گرفت رفتن و من موندم با تنه بی جونه فرشتم که زیره خروار ها خاک بود کسی تو آرامگاه نبود مسیحی نبودن پس نوعه مقبرش با بقیه فرق داشت آروم خم شدم و بوس کردم بغض راه گلومو بسته بود نگاهی به پشتم کردم کسی نبود پس اینجا تنها جایی برای خالی کردنه خودم بود یدفعه دیدم کله صورتم خیسه اشک بود اروم روی دستمال فرو اومدم و گذاشتم هق های بلندم به گوشه اون بالا برسه
_همش تقصیر خودم بود همش تقصیره خودم بود منه احمق نباید بخاطر یه هرزه ولس میکردم ن.باید ن.یبایددد هق هق...
(۲ ساعت بعد):
نگهبان اومده بود تا اونجا رو ببنده برای هزارمین بار بوسه ای روی خاکه تازش زدم
_ا/ت ی عزیزم اینجا نتونستم خوشبختت کنم امیدوارم اون بالا حالت خوب باشه... نگران نباش خودم مواظبه فرشته کوچولومون هستم(بغض)
۱۱.۴k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.