پارت اخر
از زبان یونا:
با یاد آوری چند سال پیش اشکام شروع کرد به ریختن ولی سعی کردم قیافمو ازکوک بگیرم و نزارم منو ببینه
+بیبی
_جانم
+منو نگاه کن
_بیخیال
+گفتم منو نگاه کن
مجبور شدم سرمو گرفتم بالا که اشکامو دید اومد سمتم و با دستاش اشکامو پاک کرد و پیشونیمو بوسید
+چرا گریه میکردی
_ه...هیچی فقط یاد چند سال پیش افتادم
+بیخیال بیبی همه چی مال گذشته بوده دیگه همه چی تموم شد گریه نکن الان شایلین میاد ناراحت میشه بیبی
_باشه
رفتیم و اب زدم به صورتم و برگشتیم پیش شایلین و بعد با هم رفتیم سینما بستنی خوردیم و کلی بهمون خوش گذشت و بعد برگشتیم خونه من خیلی خسته بودم خوابم نمیومد ولی خسته بودم پاهام درد گرفته بود بسکه راه رفتم لباسامو عوض کردم ارایشمو پاک کردم و خودمو پرت کردم رو تخت و گوشیمو برداشتم و رفتم تو اینستا تا یه ساعت همینطور میچرخیدم دیدم نه خبری ازجونکوکه نه شایلین وایسا ببینم اینا کجان از اتاق اومدم بیرون رفتم تو اتاق شایلین دیدم جونکوک شایلین رو بغل کرده و مث دوتا فرشته خوابیدن ویییی از شدت کیوتیشون قند تو دلم آب شد رفتم نزدیک تر و ازشون عکس گرفتم و و بعد رفتم رو تخت و آروم کنارشون درازکشیدم جونکوک پشتش بهم بود ولی ازپشت بغلش کردم و سرمو رو کمرش گذاشتم و خوابیدم و این بود زندگی شیرین ما دیگه هیچوقت ازت جدا نمیشم جئون جونکوک....
پایان
شما منو پاره کردین بسکه گفتین بعدی بعدی ایشششش ولی امید وارم خوشتون اومده باشه دوستتون دارم بوچ به کلتون❤️❤️❤️
با یاد آوری چند سال پیش اشکام شروع کرد به ریختن ولی سعی کردم قیافمو ازکوک بگیرم و نزارم منو ببینه
+بیبی
_جانم
+منو نگاه کن
_بیخیال
+گفتم منو نگاه کن
مجبور شدم سرمو گرفتم بالا که اشکامو دید اومد سمتم و با دستاش اشکامو پاک کرد و پیشونیمو بوسید
+چرا گریه میکردی
_ه...هیچی فقط یاد چند سال پیش افتادم
+بیخیال بیبی همه چی مال گذشته بوده دیگه همه چی تموم شد گریه نکن الان شایلین میاد ناراحت میشه بیبی
_باشه
رفتیم و اب زدم به صورتم و برگشتیم پیش شایلین و بعد با هم رفتیم سینما بستنی خوردیم و کلی بهمون خوش گذشت و بعد برگشتیم خونه من خیلی خسته بودم خوابم نمیومد ولی خسته بودم پاهام درد گرفته بود بسکه راه رفتم لباسامو عوض کردم ارایشمو پاک کردم و خودمو پرت کردم رو تخت و گوشیمو برداشتم و رفتم تو اینستا تا یه ساعت همینطور میچرخیدم دیدم نه خبری ازجونکوکه نه شایلین وایسا ببینم اینا کجان از اتاق اومدم بیرون رفتم تو اتاق شایلین دیدم جونکوک شایلین رو بغل کرده و مث دوتا فرشته خوابیدن ویییی از شدت کیوتیشون قند تو دلم آب شد رفتم نزدیک تر و ازشون عکس گرفتم و و بعد رفتم رو تخت و آروم کنارشون درازکشیدم جونکوک پشتش بهم بود ولی ازپشت بغلش کردم و سرمو رو کمرش گذاشتم و خوابیدم و این بود زندگی شیرین ما دیگه هیچوقت ازت جدا نمیشم جئون جونکوک....
پایان
شما منو پاره کردین بسکه گفتین بعدی بعدی ایشششش ولی امید وارم خوشتون اومده باشه دوستتون دارم بوچ به کلتون❤️❤️❤️
۷۷.۴k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.