عشق دردناک پارت56
....ا.ت
وقتی چشمام باز کردم تو یه اتاق غریب بودم ترسیده پاشدم نکنه دزدیده نم به سمت در رفتم که باز شد اما با دیدن فرد رو به روم تعجب کردم اون ...اون جونگکوک بود نکنه اون منو دزدیده شایدم باز میخچاد ازم انتقام بگیره و کتکم بزنه به سمتم اومد که ترسیده عقب رفتم .....
.................
اروم یکم نزدیک شد وگفت
جونگکوک:بخدا فقط دوست دارم ا.ت نکن این کارو با من از وقتی رفتی دنبالتم دیونتم اشتباه کردم نکن
عصبی یک دفعه پاشدم رفتم سمتش و سیلی محکمی بهش زدم که خشکش زد
ا.ت:ازت متنفرم تو یه حیوونی یه خیانت کاری یه عو*ضی
فکر کردی همه چیز با یه معذرت خواهی حل میشه
مبهوت بهم خیره بود ادامه دادم
ا.ت:اگه اینطوره بچم رو بر گردون گذشتم و زندگی که با کتک هات نابودش کردی رو برگردون...میتونی ؟؟
بهم نزدیک شد ترسیده هواستم برم عقب که سریع بغلم کرد خواستم تقلا کنم
ا.ت:ولم کن ...ولم کن
اما نه تنها ولم نکرد بیشتر به خودش فشارم داد
جونگکوک:نکن قربونت برم ... بگم غلط کردم خوبه ...بخدا پشیمونم من تاوانش رو دادم ببخش من بدون تو نمیتونم دیونه میشم بخدا میمریم ا.ت نکن تو ببخش
محکم هلش دادم
ا.ت : چیو ببخشم چیو.....حتی اگه ببخشمم فراموش نمیکنم
بعد سریع کنارش زدم و خاستم به سمت در برم تا از اینجا بیرون برم اما جونگکوک سریع از پشت بغ.لم کرد و به سمت اتاق کشیدتم
ا.ت:ولم کننننن
جونگکوک:فکر کردی دیگه میزارم بری من تازه پیدات کردم
ا.ت:ولم کن عو.ضی میخوام برم
پرتم کرد زو تخت و عصبی گفت
جونگکوک:میخوای بری پیش اون عوضی
عصبی گفتم
ا.ت: اره میرم توم نمیتونی جلومو بگیری ازت شکایت میکنم تو منو دزدیدی
هیستریک خندید
جونگکوک:تو جات پیش شوهرته یعنی پیش من
پریدم وسط حرفش عصبی گفتم
ا.ت:تو شوهر سابقمی
انگار خیلی عصبیش کرده بودم چون چشماش قرمز شده بود و برام عجیب بود که نزد تو دهنم چون قبلن این عصبانیتش همه رو ج.ر میداد
بازم خندید بهم نزدیک شد که ترسیده عقب رفتم تو چشمام نگاه کرد
جونگکوک: وقتی یه بچه دیگه تو دلت کاشتم میفهمی جات پیش کیه و من همیشه شوهرتم
من دیگه ا.ت گذشته نبودم پس کم نیاوردم
ا.ت:ماطلا.ق گرفتی......
با داد حرفم قطع کرد که از ترش چونه هام پرید
جونگکوک:اونی که ازش خرف میزنی ففط یه تیکه کاغذه بهتره انقد رو مخم نری ...من دوست دارم بازم یه زندگی جدید میسازیم ...
این دفعه من پریدم وسط حرفش
ا.ت :ولی من دوست ندارم
پوزخندی زد و بهم نزدیک شد و دستی رو گونه ام کشید که پسش زدم اما اون ادامه داد
جونگکوک: عشق من برای هر دو کافیه قراره توم باز عاشقم بشی اینو بهت قول میدم
متعجب هیچ حرفی نداشتم بگم فقط بهش هیره بودم که
مثل یه دیونه بیرون رفت و محکم درو بست و قفل کرد سر جام نشستم به اینده نا معلومم فکر میکردم.......
شرایط
لایک 190
کامنت 200
وقتی چشمام باز کردم تو یه اتاق غریب بودم ترسیده پاشدم نکنه دزدیده نم به سمت در رفتم که باز شد اما با دیدن فرد رو به روم تعجب کردم اون ...اون جونگکوک بود نکنه اون منو دزدیده شایدم باز میخچاد ازم انتقام بگیره و کتکم بزنه به سمتم اومد که ترسیده عقب رفتم .....
.................
اروم یکم نزدیک شد وگفت
جونگکوک:بخدا فقط دوست دارم ا.ت نکن این کارو با من از وقتی رفتی دنبالتم دیونتم اشتباه کردم نکن
عصبی یک دفعه پاشدم رفتم سمتش و سیلی محکمی بهش زدم که خشکش زد
ا.ت:ازت متنفرم تو یه حیوونی یه خیانت کاری یه عو*ضی
فکر کردی همه چیز با یه معذرت خواهی حل میشه
مبهوت بهم خیره بود ادامه دادم
ا.ت:اگه اینطوره بچم رو بر گردون گذشتم و زندگی که با کتک هات نابودش کردی رو برگردون...میتونی ؟؟
بهم نزدیک شد ترسیده هواستم برم عقب که سریع بغلم کرد خواستم تقلا کنم
ا.ت:ولم کن ...ولم کن
اما نه تنها ولم نکرد بیشتر به خودش فشارم داد
جونگکوک:نکن قربونت برم ... بگم غلط کردم خوبه ...بخدا پشیمونم من تاوانش رو دادم ببخش من بدون تو نمیتونم دیونه میشم بخدا میمریم ا.ت نکن تو ببخش
محکم هلش دادم
ا.ت : چیو ببخشم چیو.....حتی اگه ببخشمم فراموش نمیکنم
بعد سریع کنارش زدم و خاستم به سمت در برم تا از اینجا بیرون برم اما جونگکوک سریع از پشت بغ.لم کرد و به سمت اتاق کشیدتم
ا.ت:ولم کننننن
جونگکوک:فکر کردی دیگه میزارم بری من تازه پیدات کردم
ا.ت:ولم کن عو.ضی میخوام برم
پرتم کرد زو تخت و عصبی گفت
جونگکوک:میخوای بری پیش اون عوضی
عصبی گفتم
ا.ت: اره میرم توم نمیتونی جلومو بگیری ازت شکایت میکنم تو منو دزدیدی
هیستریک خندید
جونگکوک:تو جات پیش شوهرته یعنی پیش من
پریدم وسط حرفش عصبی گفتم
ا.ت:تو شوهر سابقمی
انگار خیلی عصبیش کرده بودم چون چشماش قرمز شده بود و برام عجیب بود که نزد تو دهنم چون قبلن این عصبانیتش همه رو ج.ر میداد
بازم خندید بهم نزدیک شد که ترسیده عقب رفتم تو چشمام نگاه کرد
جونگکوک: وقتی یه بچه دیگه تو دلت کاشتم میفهمی جات پیش کیه و من همیشه شوهرتم
من دیگه ا.ت گذشته نبودم پس کم نیاوردم
ا.ت:ماطلا.ق گرفتی......
با داد حرفم قطع کرد که از ترش چونه هام پرید
جونگکوک:اونی که ازش خرف میزنی ففط یه تیکه کاغذه بهتره انقد رو مخم نری ...من دوست دارم بازم یه زندگی جدید میسازیم ...
این دفعه من پریدم وسط حرفش
ا.ت :ولی من دوست ندارم
پوزخندی زد و بهم نزدیک شد و دستی رو گونه ام کشید که پسش زدم اما اون ادامه داد
جونگکوک: عشق من برای هر دو کافیه قراره توم باز عاشقم بشی اینو بهت قول میدم
متعجب هیچ حرفی نداشتم بگم فقط بهش هیره بودم که
مثل یه دیونه بیرون رفت و محکم درو بست و قفل کرد سر جام نشستم به اینده نا معلومم فکر میکردم.......
شرایط
لایک 190
کامنت 200
۵۵.۶k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.