وقتی دکترت میشه جنبه نداری نبین ژانر ها: عاشقانه،🔞 p1
سلام من ا.ت هستم ۲۱ سالمه.
شب بود حالم خوب نبود سرم گیج میرفت و یه شکم پیچه بعدی داشتم
ا.ت . مامان
م. بله
ا.ت. من دارم میرم درمانگاه برمیگردم
م. برای چی
ا.ت. سرم درد میاد
م. باشه
رفتم تو اتاقم و لباسم رو پوشیدم ورفتم صندلم رو پوشیدم و رفتم درمانگاه
...
رفتم داخل که دیدم فقط یه پرستار بود هیچکی تو بیمارستان نبود
ا.ت. دیر اومدم؟
پرستار. خانم ساعت ۱۲ هستش ، مشکلتون چیه یه دکتر هنوز هست
ا.ت. یه حالت تهوع خیلی بعدی دارم سرم هم گیج میره
پرستار. انتهای راه رو سمت چپ برین داخل
ا.ت ممنون
رفتم داخل اتاق که با یه دکتر جذاب رو به رو شدم
ته . سلام
ا.ت. سلام
ته. مشکلت چیه
ا.ت. سرم خیلی درد میگیره و. حالت تهوع دارم
ته. رو تخت دراز بکش
رو تخت دراز کشیدم که اومد بالا سرم و دستش رو کشید رو سینه هام که چشمام رو بستم و خونسردی خودم رو حفظ کردم و منتظر بودم حرکت بعدی رو انجام بده که دیدم رفت رو صندلیش نشست و تو کاغذ با خودکار داشت مینوشت که کاغذ رو بهم داد .
ته. بلند شو این کاغذ رو بگیر برو داروخونه این دارو هارو بگیر دوباره بیا همینجا
ا.ت. باشه
بلند شدم رفتم دارو هارو گرفتم و دیدم پرستاره نیست گفتم حتما رفته رفتم تو اتاق و دارو هارو گذاشتم رو میز و رو تخت دراز کشیدم که دیدم داره سوزن هارو آماده میکنه آب دهنم رو قورت دادم و گفت
ته. از سوزن که نمیترسی
ا.ت. ن...نه.. من نمیترسم
دیدم پوز خند زد و گفت
ته. از لکنتت معلومه
یهو اومد بالا سرم
ته. باید برگردی
برگشتم دامنم رو زد بالا که یکم خجالت کشیدم و بعد گفت
ته. باید شورت هم در بیاری
یکم شورتمو دادم پایین و گفتم
ا.ت. دکتر
ته. هوم
ا.ت . بزرگترین آمپول جهان چقدره
ته. خیلی بزرگه
ا.ت. درد داره ؟.
ته. میخوای دردشو حس کنی
ا.ت . اره
یهو حس کردم که یه چیزی واردم شدم و دکتره روم خیمه زده و ...
شب بود حالم خوب نبود سرم گیج میرفت و یه شکم پیچه بعدی داشتم
ا.ت . مامان
م. بله
ا.ت. من دارم میرم درمانگاه برمیگردم
م. برای چی
ا.ت. سرم درد میاد
م. باشه
رفتم تو اتاقم و لباسم رو پوشیدم ورفتم صندلم رو پوشیدم و رفتم درمانگاه
...
رفتم داخل که دیدم فقط یه پرستار بود هیچکی تو بیمارستان نبود
ا.ت. دیر اومدم؟
پرستار. خانم ساعت ۱۲ هستش ، مشکلتون چیه یه دکتر هنوز هست
ا.ت. یه حالت تهوع خیلی بعدی دارم سرم هم گیج میره
پرستار. انتهای راه رو سمت چپ برین داخل
ا.ت ممنون
رفتم داخل اتاق که با یه دکتر جذاب رو به رو شدم
ته . سلام
ا.ت. سلام
ته. مشکلت چیه
ا.ت. سرم خیلی درد میگیره و. حالت تهوع دارم
ته. رو تخت دراز بکش
رو تخت دراز کشیدم که اومد بالا سرم و دستش رو کشید رو سینه هام که چشمام رو بستم و خونسردی خودم رو حفظ کردم و منتظر بودم حرکت بعدی رو انجام بده که دیدم رفت رو صندلیش نشست و تو کاغذ با خودکار داشت مینوشت که کاغذ رو بهم داد .
ته. بلند شو این کاغذ رو بگیر برو داروخونه این دارو هارو بگیر دوباره بیا همینجا
ا.ت. باشه
بلند شدم رفتم دارو هارو گرفتم و دیدم پرستاره نیست گفتم حتما رفته رفتم تو اتاق و دارو هارو گذاشتم رو میز و رو تخت دراز کشیدم که دیدم داره سوزن هارو آماده میکنه آب دهنم رو قورت دادم و گفت
ته. از سوزن که نمیترسی
ا.ت. ن...نه.. من نمیترسم
دیدم پوز خند زد و گفت
ته. از لکنتت معلومه
یهو اومد بالا سرم
ته. باید برگردی
برگشتم دامنم رو زد بالا که یکم خجالت کشیدم و بعد گفت
ته. باید شورت هم در بیاری
یکم شورتمو دادم پایین و گفتم
ا.ت. دکتر
ته. هوم
ا.ت . بزرگترین آمپول جهان چقدره
ته. خیلی بزرگه
ا.ت. درد داره ؟.
ته. میخوای دردشو حس کنی
ا.ت . اره
یهو حس کردم که یه چیزی واردم شدم و دکتره روم خیمه زده و ...
۸.۸k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.