قاتل روانی پارت آخر
قاتل روانی _ پارت آخر
:[یه هفته دیگ مونده بود تا کوچولوهامون رو بغل بگیریم ... خیلی ذوق داشتیم]
پرش زمانی به پنج روز بعد
:کوکی جونمم
-:جونم عروسک
:از توت فلنگیتم به من بده
-:بیا عروسکم[گذاشت تو دهنش]
:اوممم خیلی خوش مزس
-:[لبخند...گوشیش زنگ خورد و آماده شد تا بره]
:کوکی کجا میری؟
-:عزیزم من میرم و شب میام
:[خواست بلند شه ک]
:عا.عایییییی[جیغ]
-:اتتت.اتتتت چیشدی ها عروسکم؟
:عایییی کوک فک کنم بچه ها دارن میان
جین:زود باش باید ببریمش بیمارستان
-:ب.باشه[نگران و دست پاچه]
-[ات و گذاشتیم تو ماشین]
-:ات.قشنگم طاقت بیار
جین:[زنگ به پسرا تا بیان]
لوهانوشوگا:[نفسنفس]
لوهان:بردنش هه اتاق عمل هه[هه نفسنفسه]
-:اره
جیمین:[با یه ساک اومد]
-:اینا چیه؟
جین:ساکای بچه ها جین بهم پیام داد گفت ات و بردین بیمارستان
پرش زمانی به دوساعت بعد
-:[صدای راه روی بیمارستان پرشد از گریه بچه]
پرستار:همراه خانم جئون ات؟
-:منم
پرستار:عا آقای جئون تبریک میگم بهتون...برین صندوق فرم ها رو پر کنین بعد میتونین خانم و بپه هاتون رو ببینید
جین:تو برو من پر میکنم
-:باش...مرسی[بدو بدو رفت تو اتاق ات]
-:سلام عروسکم...خوبی؟
:سلام.اره[خیلی بیحال]
-:[پیشونیشو بوسید]نگاهشون کن جقدر خوشگلن...دقیقا مثل تو
:[لبخند بیجون]ولی شبیه توهم هستن
-:بخودت فشار نیار
لوهان: سلاممم اجی خوشگلم...ویییی این کوچولوها رو[یکیشون و بغل کرد]
جیمین:سلام زن داداش...چقد خوشگل و کوچولو هستن[یکی دیگشون و بغل کرد]
جینوشوگا:سلام تبریک میگیم
جین:ناش ناش نگاه کنید این کوچولو رو ... کوچولو ببین عموی هندسامت اومده[بغلش کرد]
-:بچه هامو بدید
لوهان:بیا
-:ات اسماشون و چی بزاریم؟
:سول...سومین...
-:سونهی
جیمین:سفره ی هفت سین چیدین همش اولش با `س` هست[همه خندیدن]
پرش زمانی به چندماه بعد
:کوووک کوووک سول نیستش
-:سومینم نیستش
جین:من سونهی رو پیدا کردم
-:منم سومین رو
:ای کوشولو پیدات کردم فک کردی چهار دست و پا راه بری مامانی پیدات نمیکنه؟
-:[کوک سول رو بغل کرد و رفت پیش ات]
-:ات خیلی خوشحالم ک عروسک و فسقلی هایی مثل شما دارم
:منم خوشحالم ک مردی به جذابی و خوبی تو دارم
-:دوست دارم
:منم دوست دارم
□■□■□■□■□■□■□■□
✮مایل به حمایت؟✮
بچهها ببخشید ک دیر گذاشتم درگیر این بودم ک دوفصلش کنم یا نه🗿😂
:[یه هفته دیگ مونده بود تا کوچولوهامون رو بغل بگیریم ... خیلی ذوق داشتیم]
پرش زمانی به پنج روز بعد
:کوکی جونمم
-:جونم عروسک
:از توت فلنگیتم به من بده
-:بیا عروسکم[گذاشت تو دهنش]
:اوممم خیلی خوش مزس
-:[لبخند...گوشیش زنگ خورد و آماده شد تا بره]
:کوکی کجا میری؟
-:عزیزم من میرم و شب میام
:[خواست بلند شه ک]
:عا.عایییییی[جیغ]
-:اتتت.اتتتت چیشدی ها عروسکم؟
:عایییی کوک فک کنم بچه ها دارن میان
جین:زود باش باید ببریمش بیمارستان
-:ب.باشه[نگران و دست پاچه]
-[ات و گذاشتیم تو ماشین]
-:ات.قشنگم طاقت بیار
جین:[زنگ به پسرا تا بیان]
لوهانوشوگا:[نفسنفس]
لوهان:بردنش هه اتاق عمل هه[هه نفسنفسه]
-:اره
جیمین:[با یه ساک اومد]
-:اینا چیه؟
جین:ساکای بچه ها جین بهم پیام داد گفت ات و بردین بیمارستان
پرش زمانی به دوساعت بعد
-:[صدای راه روی بیمارستان پرشد از گریه بچه]
پرستار:همراه خانم جئون ات؟
-:منم
پرستار:عا آقای جئون تبریک میگم بهتون...برین صندوق فرم ها رو پر کنین بعد میتونین خانم و بپه هاتون رو ببینید
جین:تو برو من پر میکنم
-:باش...مرسی[بدو بدو رفت تو اتاق ات]
-:سلام عروسکم...خوبی؟
:سلام.اره[خیلی بیحال]
-:[پیشونیشو بوسید]نگاهشون کن جقدر خوشگلن...دقیقا مثل تو
:[لبخند بیجون]ولی شبیه توهم هستن
-:بخودت فشار نیار
لوهان: سلاممم اجی خوشگلم...ویییی این کوچولوها رو[یکیشون و بغل کرد]
جیمین:سلام زن داداش...چقد خوشگل و کوچولو هستن[یکی دیگشون و بغل کرد]
جینوشوگا:سلام تبریک میگیم
جین:ناش ناش نگاه کنید این کوچولو رو ... کوچولو ببین عموی هندسامت اومده[بغلش کرد]
-:بچه هامو بدید
لوهان:بیا
-:ات اسماشون و چی بزاریم؟
:سول...سومین...
-:سونهی
جیمین:سفره ی هفت سین چیدین همش اولش با `س` هست[همه خندیدن]
پرش زمانی به چندماه بعد
:کوووک کوووک سول نیستش
-:سومینم نیستش
جین:من سونهی رو پیدا کردم
-:منم سومین رو
:ای کوشولو پیدات کردم فک کردی چهار دست و پا راه بری مامانی پیدات نمیکنه؟
-:[کوک سول رو بغل کرد و رفت پیش ات]
-:ات خیلی خوشحالم ک عروسک و فسقلی هایی مثل شما دارم
:منم خوشحالم ک مردی به جذابی و خوبی تو دارم
-:دوست دارم
:منم دوست دارم
□■□■□■□■□■□■□■□
✮مایل به حمایت؟✮
بچهها ببخشید ک دیر گذاشتم درگیر این بودم ک دوفصلش کنم یا نه🗿😂
۱۴.۳k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.