وانشات ارباب مافیا پارت 27
امیرحسین ک: این کوچیکه فقط انگلیسی بلده؟
یه لحضه شکه شدم پریدم عقب!
ات: تو آخر منو دق میدی! کی کره ای یاد گرفتی ما خبر نداشتیم؟
امیرحسین ک: همون موقعی که ایشون یاد گرفت!
ات: دیگه چه چیزایی هست که من نمی دونم؟
امیرحسین ک/ اینکه من کره ای بلد نیستم!
ات/ منو مسخره کردی؟
امیرحسین ک: نوچ مسخرت نکردم تو گفتی یچی بگو ندونم منم یه چیز الکی گفتم! خوب چیزی که درست نباشه رو که آدم نمی دونه! (منطقتت واقعا عجیب غریبه)
ات: هوووف به جای هی هی تغییر زبان دادن بیاین برین تو اتاقتون
امیرحسین ب: دقیقا این اتاقامون کجان؟
هلش دادم جلو: برو دیگه
جلوتر راه افتادم بردمشون تو اتاقشون
ات: بفرما
امیرحسین ک: ات میگم اون زنه که اونجا نشسته بود چرا اونجوری نگا میکرد؟
ات: طرف ایرانیه! البته دست کمی از بلقیس نداره!
امیرحسین ب: یعنی نمیتونیم فوش بدیم؟ آها ترکی هست هنوز
ات: ترکی هم بلده!
امیرحسین ک: دیگه انگلیسی که بلد نیست؟
ات: هرچقد میخوای انگلیسی فوش بده! من رفتم وسایلاتونو جاساز کنین بیاین
(از این به بعد اون دوتا ب و ک خطاب میشن)
ب: اوکی
*فردا**ویو ات*
صب پاشدم. امروز باید با امیرحسین میرفتیم دانشگاه
حاضر شدیم و پیاده راه افتادیم (خودشون به کوک گفتن که پیاده میرن وگرنه بچم میخواست با ماشین ببرتشون)
به دانشگاه که رسیدیم بونا جلوتر از ما دویید رفت سر کلاسش که توی حیاط یوری و زیردستاش جلومون ظاهر شدن
یوری: اوووو خانوم بالاخره افتخار دادن اومدن دانشگاه! هرزگی کردن چه حسی داشت؟ از اونیکی تموم نشده رفتی سراغ یکی دیگه؟ ...اشاره به امیرحسین...
محکم بهش سیلی زدم
ات: اول اینکه لقب خودتو به من نچسبون! خودت تازه چندوقته هوگو تو بار موقع هرزگی دیدتت!
حمله ور شد سمتم منم یه قدم رفتم کنار با کله رفت و زمین منم امیرحسین رو بردم دفتر استادا که همراه استاد بیاد سر کلاس خودمم رفتم تو کلاس سرجام نشستم
صدای پچ پچ دخترا رو میشنیدم
اولی: شنیدین یه پسر جدید امروز میاد اینجا؟
دومی: آرههه میگن خیلیم جذابه!
سومی: تازه موهاش فره!
دومی: وااایییی من عاشق موی فرم!
اولی: امیدوارم تو کلاس ما باشه!
در کلاس باز شد و استاد اومد داخل
استاد: سلام بچه ها! امروز یه دانشجو جدید داریم. پسرم بیا و خودتو معرفی کن (اونایی که داشتن حرف میزدن ذوق کردن)
امیرحسین اومد داخل و صدای پچ پچ بچه ها اومد
اولی: واو چه جاذّابه
دومی: موهاش چه قشنگه
سومی: وااایییی روش کراشیدم
چهارمی: مخش از الان زده شده به حساب میاد
پنجمی یه پسر بود: عهه چه کراشه! (جالب اینه پسرخاله منه (یعنی کل خانواده مادری ات خانواده مادری خودمه خودم روش کراشم من به بنگتن خیانت نمی کنماااا کراش برادریه))
وای دده پسرا هم روش کراشیدن
استاد: خب کسایی که کنارشون جای خالی دارن کی دوست داره امیرحسین پیشش بشینه؟
همه ی دستا به جز من بالا رفت! امیرحسینم اومد پیش من نشست
ات/ نرسیده همه روت کراشیدن!
استاد: خب همه کامپیوتر هاتونو روشن کنید...
*زنگ تفریح*
پاشدیم با امیرحسین رفتیم حیاط
ات/ ولی استاد خیلی رو مخهههههه
ب/ ولی به نظر من مهربونه
ات/ خب تو تازه اومدی معلومه با تو مهربونه
ب/ اوکی ملتفت شدم (دقت کردین اینا الان فارسی میحرفن؟)
سویا اومد جلوم
سویا: امم ات شی میشه بیای اونور؟ باهات کار دارم!
هووف خدا من که اینو میشناسمممم
به هر حال پاشدم دنبالش رفتم
تا چشم امیرحسینو دور دید خواست بزنه تو گوشم یه قدم رفتم عقب دستش از جلوم رد شد
ات: با خیال راحت مخشو بزن پسرخالمه فایتینگ!!!
سویا رو با دهن باز تنها گذاشتم و رفتم
یه لحضه شکه شدم پریدم عقب!
ات: تو آخر منو دق میدی! کی کره ای یاد گرفتی ما خبر نداشتیم؟
امیرحسین ک: همون موقعی که ایشون یاد گرفت!
ات: دیگه چه چیزایی هست که من نمی دونم؟
امیرحسین ک/ اینکه من کره ای بلد نیستم!
ات/ منو مسخره کردی؟
امیرحسین ک: نوچ مسخرت نکردم تو گفتی یچی بگو ندونم منم یه چیز الکی گفتم! خوب چیزی که درست نباشه رو که آدم نمی دونه! (منطقتت واقعا عجیب غریبه)
ات: هوووف به جای هی هی تغییر زبان دادن بیاین برین تو اتاقتون
امیرحسین ب: دقیقا این اتاقامون کجان؟
هلش دادم جلو: برو دیگه
جلوتر راه افتادم بردمشون تو اتاقشون
ات: بفرما
امیرحسین ک: ات میگم اون زنه که اونجا نشسته بود چرا اونجوری نگا میکرد؟
ات: طرف ایرانیه! البته دست کمی از بلقیس نداره!
امیرحسین ب: یعنی نمیتونیم فوش بدیم؟ آها ترکی هست هنوز
ات: ترکی هم بلده!
امیرحسین ک: دیگه انگلیسی که بلد نیست؟
ات: هرچقد میخوای انگلیسی فوش بده! من رفتم وسایلاتونو جاساز کنین بیاین
(از این به بعد اون دوتا ب و ک خطاب میشن)
ب: اوکی
*فردا**ویو ات*
صب پاشدم. امروز باید با امیرحسین میرفتیم دانشگاه
حاضر شدیم و پیاده راه افتادیم (خودشون به کوک گفتن که پیاده میرن وگرنه بچم میخواست با ماشین ببرتشون)
به دانشگاه که رسیدیم بونا جلوتر از ما دویید رفت سر کلاسش که توی حیاط یوری و زیردستاش جلومون ظاهر شدن
یوری: اوووو خانوم بالاخره افتخار دادن اومدن دانشگاه! هرزگی کردن چه حسی داشت؟ از اونیکی تموم نشده رفتی سراغ یکی دیگه؟ ...اشاره به امیرحسین...
محکم بهش سیلی زدم
ات: اول اینکه لقب خودتو به من نچسبون! خودت تازه چندوقته هوگو تو بار موقع هرزگی دیدتت!
حمله ور شد سمتم منم یه قدم رفتم کنار با کله رفت و زمین منم امیرحسین رو بردم دفتر استادا که همراه استاد بیاد سر کلاس خودمم رفتم تو کلاس سرجام نشستم
صدای پچ پچ دخترا رو میشنیدم
اولی: شنیدین یه پسر جدید امروز میاد اینجا؟
دومی: آرههه میگن خیلیم جذابه!
سومی: تازه موهاش فره!
دومی: وااایییی من عاشق موی فرم!
اولی: امیدوارم تو کلاس ما باشه!
در کلاس باز شد و استاد اومد داخل
استاد: سلام بچه ها! امروز یه دانشجو جدید داریم. پسرم بیا و خودتو معرفی کن (اونایی که داشتن حرف میزدن ذوق کردن)
امیرحسین اومد داخل و صدای پچ پچ بچه ها اومد
اولی: واو چه جاذّابه
دومی: موهاش چه قشنگه
سومی: وااایییی روش کراشیدم
چهارمی: مخش از الان زده شده به حساب میاد
پنجمی یه پسر بود: عهه چه کراشه! (جالب اینه پسرخاله منه (یعنی کل خانواده مادری ات خانواده مادری خودمه خودم روش کراشم من به بنگتن خیانت نمی کنماااا کراش برادریه))
وای دده پسرا هم روش کراشیدن
استاد: خب کسایی که کنارشون جای خالی دارن کی دوست داره امیرحسین پیشش بشینه؟
همه ی دستا به جز من بالا رفت! امیرحسینم اومد پیش من نشست
ات/ نرسیده همه روت کراشیدن!
استاد: خب همه کامپیوتر هاتونو روشن کنید...
*زنگ تفریح*
پاشدیم با امیرحسین رفتیم حیاط
ات/ ولی استاد خیلی رو مخهههههه
ب/ ولی به نظر من مهربونه
ات/ خب تو تازه اومدی معلومه با تو مهربونه
ب/ اوکی ملتفت شدم (دقت کردین اینا الان فارسی میحرفن؟)
سویا اومد جلوم
سویا: امم ات شی میشه بیای اونور؟ باهات کار دارم!
هووف خدا من که اینو میشناسمممم
به هر حال پاشدم دنبالش رفتم
تا چشم امیرحسینو دور دید خواست بزنه تو گوشم یه قدم رفتم عقب دستش از جلوم رد شد
ات: با خیال راحت مخشو بزن پسرخالمه فایتینگ!!!
سویا رو با دهن باز تنها گذاشتم و رفتم
۱۳.۷k
۰۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.