زندگی با طعم عشق❤پارت2
سویا: خب بچه ها کیان
ناناری: دازای، چویا. رانپو، یوسانو، اتسوشی، اکوتاگوا، تو، هیگوچی، گین، پو،
سویا: ساعت چند
ناناری: سه ساعت دیگه
سویا: پس من برم خونه اماده شم
سه ساعت بعد
دازای: بریم جرعت حقیقت
همه: اره
افتاد یوسانو به چویا
یوسانو: جرعت یا حقیقت
چویا: حقیقت
یوسانو:امممممم تاحالا عاشق شدی
چویا اهی کشید و گفت: اره
اون لحظه تمام زندگیم برام تاریک شد کل بدنم میلرزید
ناناری خیلی اروم گفت: سویا خوبی
سویا:خخ..خوبم
پنج دقیق بعد
یکم حالم بهتر شد پاشدم و گفتم
سویا: من برم خونه
چویا: یکم وایسا تا با هم بریم این وقت شب خطرناکـ
سویا:نمیخواد خودم میرم
چویا: مطمعنی؟
سویا: اره
از زبان چویا
نمی دونم سویا چرا انقدر ناراحت بود بعد این که سویا رفت همه ساکت شد بودن تا این که
ناناری: چویا تو بعضی مواقع واقعا نفهمی
چویا: هوی حرف دهنت رو بفهم
ناناری: خیلی خنگی از خودت نپرسیدی چرا گفتی عاشق شدی سویا انقدر حالش............
ـــــــــــــــــ
برای پارت بعدی به 5لایک برسونید
ناناری: دازای، چویا. رانپو، یوسانو، اتسوشی، اکوتاگوا، تو، هیگوچی، گین، پو،
سویا: ساعت چند
ناناری: سه ساعت دیگه
سویا: پس من برم خونه اماده شم
سه ساعت بعد
دازای: بریم جرعت حقیقت
همه: اره
افتاد یوسانو به چویا
یوسانو: جرعت یا حقیقت
چویا: حقیقت
یوسانو:امممممم تاحالا عاشق شدی
چویا اهی کشید و گفت: اره
اون لحظه تمام زندگیم برام تاریک شد کل بدنم میلرزید
ناناری خیلی اروم گفت: سویا خوبی
سویا:خخ..خوبم
پنج دقیق بعد
یکم حالم بهتر شد پاشدم و گفتم
سویا: من برم خونه
چویا: یکم وایسا تا با هم بریم این وقت شب خطرناکـ
سویا:نمیخواد خودم میرم
چویا: مطمعنی؟
سویا: اره
از زبان چویا
نمی دونم سویا چرا انقدر ناراحت بود بعد این که سویا رفت همه ساکت شد بودن تا این که
ناناری: چویا تو بعضی مواقع واقعا نفهمی
چویا: هوی حرف دهنت رو بفهم
ناناری: خیلی خنگی از خودت نپرسیدی چرا گفتی عاشق شدی سویا انقدر حالش............
ـــــــــــــــــ
برای پارت بعدی به 5لایک برسونید
۳.۰k
۱۰ تیر ۱۴۰۳