عاشق پسر عموم شدم پارت 47
_(اون میخواد منو گول بزنه اما دارم برات ا.ت دارم برات )(خنده عصبی)(رفتم نشستم ا.ت کنار اون عو*ضی نشسته بود که چانگ ووک اومد در گوشم گفت )
٫قربان انجام شد
_(خنده تو گلوی کرد)خوبه
(رفتم سمت میز اونا )
_خوش گزشت می بینمتون(نیشخند و بعد یه چشمک به ا.ت زد و رفت)
٪شیطونه میگه بزنم....
+ولش کن
+(بعد مهمونی بر گشتیم خونه پرستار صدا کردم جواب نداد رفتم اتاق جیا فکر کردم خوابه اما وقتی رفتم نزدیک فقط بالشت بود )
+ج....جیا...جیاااا(نگران و داد)
+جیا مامانی(داد و بغض)
٪چی شده ا.ت(نگران)
+ج...جان....جیا....جیا من نیست(گریه و داد)
٪چطور ممکنه پرستار کجاست (پرستار و صدازد اما خبری نبود)
+نکنه دخترم و دزدیده باشه(گریه)
٪صب کن لباسمو بپوشم میریم بگردیم
+(همه جا رو گشتیم آدرس های که پرستار توی رزومه ش نوشته بود رو همه رو رفتیم ولی نبود همش اشتباه نوشته بود انگار آب شده بود رفته بود زمین دیگه داشت صبح میشد اما من دیگه توان نداشتم اینقدر گریه کرده بودم که چشمام کاسه خو*ن شده بود بر گشتیم خونه همین که پیاده شدم چشمام سیاهی رفت و خواستم بیوفته که یکی گرفتم و دیگه چیزی نفهمیدم)
.........................
(فلش بک دیشب)
_اوردیش
؛:بله قربان
_خوبه بزارش تو اتاق و برو
؛چشم
_(بعد سیگار کشیدن رفتم که ببینمش رفتم تو اتاق خوابیده بود جسم کوچیک و کیوتی بود تک خنده ای کردم )
_اگ ثمره عشق اون دوتا باشی قول نمیدم بلای سرت نیارم...ولی چرا یه حسی بهم میگه تو بی گناهی (پاشدم رفتم اتاقم خوابیدم)
(فردا)
_باصدای گریه یکی بیدار شدم رفتم بیرون از اتاق باجسم ضریف و کوچکی بغل پرستار مواجه شدم)
_اینجا چخبره(داد)
؛قربان ببخشید بچه گریه میکنه
_هی بچه چته
♡ من مامالیمو میقوام
_هوی بچه اگر بچه خوبی باشی مامانتو بهت نشون میدم اگر نه غذای سگام میشی
♡(گریه شدید)مامالی(جیغ)
_اه کر شدم بسهههه(داد)
(جیا از ترس پشت پرستار قایم شد)
_بیا اینجا ببینم(اخم کرد و دستشو کرد تو جیب شلوار راحتیس)
♡نموقام
_عصبیم نکن میخوای سگا بخورند(اخم)
_نه نه (باسرش چپو راست کرد)
_پس بیا اینجا ببینمت(با چشم به جلوش اشاره کرد)
(جیا رفت جلو و سرش پایین بود با دستای کوچیکش اسمشو پاک میکرد و بینیشو بالا کشید که کوک دلش نرم شد و جلوش زانو زد)
_خب اسمت چیه
♡زیا
_چی؟؟
؛قربان اسمش جیاست
_اها(تک خنده ای کرد)تو میتونی بری
؛بله
_خب جیا چند سالته
♡( با انگشتان شریف و کوچکش عدد 2 رو نشون داد) تو سالمه
_(تعجب کردم یعنی چی دو سالشه که با حرفش از فکر اومدم بیرون)
♡ تو الست سیه
_هااا
♡ میدم اسمیت سیه
_(خنده) جونگ کوک هستم تو خیلی کیوتی درست مثل اون
♡حالا ملو میبلی پیس مامالیمو
_اگ دختر خوبی باشی آره
♡خب میای با هم بازی کلیم
_ خب من وقتشو ندارم... اما بستنی دوس داری
♡ اله اله خعلی جان هم همیشه بلام میقله
_(آه باز اسم او عو*ضی گند زد تو حالم )باشه
وقتی بر گشتم برات میارم(اخم)
♡ملسییییی(کوک رو بغل کرد)
_(وقتی بغلم کرد یه حس عجیبی داشتم او دستای کوچیکش دل پاکش بوی توت فرنگیس همش شبیه ا.ت بود نمیدونم عصبی باشم یا خوشحال اصل برای چی خوشحال باشم اوففففف جیا رو جدا کرد)
_خب من دیگه میرم
♡گل میدم دخمل خوفی باشم بای بای (خنده خرگوشی و دستشو تکون داد)
_(نا خدا گاه خندم گرفت به کیو تیش) باشه بای
٫قربان انجام شد
_(خنده تو گلوی کرد)خوبه
(رفتم سمت میز اونا )
_خوش گزشت می بینمتون(نیشخند و بعد یه چشمک به ا.ت زد و رفت)
٪شیطونه میگه بزنم....
+ولش کن
+(بعد مهمونی بر گشتیم خونه پرستار صدا کردم جواب نداد رفتم اتاق جیا فکر کردم خوابه اما وقتی رفتم نزدیک فقط بالشت بود )
+ج....جیا...جیاااا(نگران و داد)
+جیا مامانی(داد و بغض)
٪چی شده ا.ت(نگران)
+ج...جان....جیا....جیا من نیست(گریه و داد)
٪چطور ممکنه پرستار کجاست (پرستار و صدازد اما خبری نبود)
+نکنه دخترم و دزدیده باشه(گریه)
٪صب کن لباسمو بپوشم میریم بگردیم
+(همه جا رو گشتیم آدرس های که پرستار توی رزومه ش نوشته بود رو همه رو رفتیم ولی نبود همش اشتباه نوشته بود انگار آب شده بود رفته بود زمین دیگه داشت صبح میشد اما من دیگه توان نداشتم اینقدر گریه کرده بودم که چشمام کاسه خو*ن شده بود بر گشتیم خونه همین که پیاده شدم چشمام سیاهی رفت و خواستم بیوفته که یکی گرفتم و دیگه چیزی نفهمیدم)
.........................
(فلش بک دیشب)
_اوردیش
؛:بله قربان
_خوبه بزارش تو اتاق و برو
؛چشم
_(بعد سیگار کشیدن رفتم که ببینمش رفتم تو اتاق خوابیده بود جسم کوچیک و کیوتی بود تک خنده ای کردم )
_اگ ثمره عشق اون دوتا باشی قول نمیدم بلای سرت نیارم...ولی چرا یه حسی بهم میگه تو بی گناهی (پاشدم رفتم اتاقم خوابیدم)
(فردا)
_باصدای گریه یکی بیدار شدم رفتم بیرون از اتاق باجسم ضریف و کوچکی بغل پرستار مواجه شدم)
_اینجا چخبره(داد)
؛قربان ببخشید بچه گریه میکنه
_هی بچه چته
♡ من مامالیمو میقوام
_هوی بچه اگر بچه خوبی باشی مامانتو بهت نشون میدم اگر نه غذای سگام میشی
♡(گریه شدید)مامالی(جیغ)
_اه کر شدم بسهههه(داد)
(جیا از ترس پشت پرستار قایم شد)
_بیا اینجا ببینم(اخم کرد و دستشو کرد تو جیب شلوار راحتیس)
♡نموقام
_عصبیم نکن میخوای سگا بخورند(اخم)
_نه نه (باسرش چپو راست کرد)
_پس بیا اینجا ببینمت(با چشم به جلوش اشاره کرد)
(جیا رفت جلو و سرش پایین بود با دستای کوچیکش اسمشو پاک میکرد و بینیشو بالا کشید که کوک دلش نرم شد و جلوش زانو زد)
_خب اسمت چیه
♡زیا
_چی؟؟
؛قربان اسمش جیاست
_اها(تک خنده ای کرد)تو میتونی بری
؛بله
_خب جیا چند سالته
♡( با انگشتان شریف و کوچکش عدد 2 رو نشون داد) تو سالمه
_(تعجب کردم یعنی چی دو سالشه که با حرفش از فکر اومدم بیرون)
♡ تو الست سیه
_هااا
♡ میدم اسمیت سیه
_(خنده) جونگ کوک هستم تو خیلی کیوتی درست مثل اون
♡حالا ملو میبلی پیس مامالیمو
_اگ دختر خوبی باشی آره
♡خب میای با هم بازی کلیم
_ خب من وقتشو ندارم... اما بستنی دوس داری
♡ اله اله خعلی جان هم همیشه بلام میقله
_(آه باز اسم او عو*ضی گند زد تو حالم )باشه
وقتی بر گشتم برات میارم(اخم)
♡ملسییییی(کوک رو بغل کرد)
_(وقتی بغلم کرد یه حس عجیبی داشتم او دستای کوچیکش دل پاکش بوی توت فرنگیس همش شبیه ا.ت بود نمیدونم عصبی باشم یا خوشحال اصل برای چی خوشحال باشم اوففففف جیا رو جدا کرد)
_خب من دیگه میرم
♡گل میدم دخمل خوفی باشم بای بای (خنده خرگوشی و دستشو تکون داد)
_(نا خدا گاه خندم گرفت به کیو تیش) باشه بای
۶۶.۷k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.