اون مهربونه پارت: ۲۱
ساتورو عصبانی شد و دست ا/ت رو گرفت و گفت: صبر کن!!
ا/ت گفت: چیه ساتورو؟!
ساتورو گفت: باید بهم جواب بدی سنسه!
ا/ت گفت: به وقتش میفهمی
ساتورو گفت: سنسه بگو!!!
ا/ت گفت: بهت گفتم دوست پیدا کن نه دشمن !
ساتورو دست ا/ت رو رها کرد و گفت: سوگورو .. شوکو ؟
ا/ت گفت: شوکو نه ! " گتو سوگورو "
ساتورو گفت: مگه اون چیکار کرده؟ اون هم مثل منه! اون پدر و مادر داره ولی مثل یه یتیم میمونه.. چه اشتباهی مرتکب شده که بهاش مرگ هست؟!
ا/ت گفت: اون اولین انسانی هست که با تکنیک کنترل نفرین به دنیا اومده ولی مطمئن روزی اون بزرگ ترین خطر برای جوجوتسو میشه ، حالا که جواب سوالت
گرفتی برو من هم کلی کار دارم .
ساتورو گفت: دوباره مثل قبل شدی ...
همونقدر سرد .. همونقدر خشن .. من
چرا نمیتونم یه نفر رو کنار خودم داشت
باشم که مثل مادرم ، دوستم و پشتیبانم
باشه؟
ا/ت با چشم های سبز رنگ تیره رنگش گفت:
به عنوان نصیحت یادت باشه
که مار همیشه پوستشو عوض میکنه نه ذاتشو شاگرد عزیز من
بعد از رفتن ا/ ت آرواره های ساتورو شل شد و روی چمن افتاد و اشک تو چشماش جمع
شد و گریه کرد
مروارید های ریز و درشت از چشمان الماسی رنگش روی چمن ریخت .
از کجا به کجا رسید ...
الماس کوچولوی قبیله ...
بچه شاد و بامزه ای بود ...
همه اش با حرف های عزیز ترین فرد زندگیش
نابود شد ..
داشت گریه میکرد .
دلیلش رو نمیدونست اما قلبش درد میکرد .
حالا فقط بین یک دو راهی گیر کرده بود .
"با استادش دشمن بشه یا با دوستانش؟"
ذهن ساتورو در آن لحظه هیچ چیز را آنالیز نمیکرد .
اما ناگهان لمس گرمی روی شانه اش احساس کرد ..
سرش رو برگردوند و به پشت سرش نگاه کرد .
گتو بود ...
گتو با صدایی نگران گفت:
هی ساتورو چرا گریه میکنی؟
چیزی شده ؟
ساتورو سریع خودش رو جمع و جور کرد و گفت:
نه پسر نگاه کن! عینک عزیزم شکست!
گتو قهقهه ای زد و گفت:
باورم نمیشه تو به اندازه دو تا ساک پر عینک مشکی داره
ساتورو با لبخند ضاهری گفت:
بله بله من خیلی باحالم! از من جذابتر و
بی نظیر تر و ، خوش هیکل تر و .. تازه من سیس پک دارم
گتو سری تکان داد و گفت:
بله در جریانم
ا/ت گفت: چیه ساتورو؟!
ساتورو گفت: باید بهم جواب بدی سنسه!
ا/ت گفت: به وقتش میفهمی
ساتورو گفت: سنسه بگو!!!
ا/ت گفت: بهت گفتم دوست پیدا کن نه دشمن !
ساتورو دست ا/ت رو رها کرد و گفت: سوگورو .. شوکو ؟
ا/ت گفت: شوکو نه ! " گتو سوگورو "
ساتورو گفت: مگه اون چیکار کرده؟ اون هم مثل منه! اون پدر و مادر داره ولی مثل یه یتیم میمونه.. چه اشتباهی مرتکب شده که بهاش مرگ هست؟!
ا/ت گفت: اون اولین انسانی هست که با تکنیک کنترل نفرین به دنیا اومده ولی مطمئن روزی اون بزرگ ترین خطر برای جوجوتسو میشه ، حالا که جواب سوالت
گرفتی برو من هم کلی کار دارم .
ساتورو گفت: دوباره مثل قبل شدی ...
همونقدر سرد .. همونقدر خشن .. من
چرا نمیتونم یه نفر رو کنار خودم داشت
باشم که مثل مادرم ، دوستم و پشتیبانم
باشه؟
ا/ت با چشم های سبز رنگ تیره رنگش گفت:
به عنوان نصیحت یادت باشه
که مار همیشه پوستشو عوض میکنه نه ذاتشو شاگرد عزیز من
بعد از رفتن ا/ ت آرواره های ساتورو شل شد و روی چمن افتاد و اشک تو چشماش جمع
شد و گریه کرد
مروارید های ریز و درشت از چشمان الماسی رنگش روی چمن ریخت .
از کجا به کجا رسید ...
الماس کوچولوی قبیله ...
بچه شاد و بامزه ای بود ...
همه اش با حرف های عزیز ترین فرد زندگیش
نابود شد ..
داشت گریه میکرد .
دلیلش رو نمیدونست اما قلبش درد میکرد .
حالا فقط بین یک دو راهی گیر کرده بود .
"با استادش دشمن بشه یا با دوستانش؟"
ذهن ساتورو در آن لحظه هیچ چیز را آنالیز نمیکرد .
اما ناگهان لمس گرمی روی شانه اش احساس کرد ..
سرش رو برگردوند و به پشت سرش نگاه کرد .
گتو بود ...
گتو با صدایی نگران گفت:
هی ساتورو چرا گریه میکنی؟
چیزی شده ؟
ساتورو سریع خودش رو جمع و جور کرد و گفت:
نه پسر نگاه کن! عینک عزیزم شکست!
گتو قهقهه ای زد و گفت:
باورم نمیشه تو به اندازه دو تا ساک پر عینک مشکی داره
ساتورو با لبخند ضاهری گفت:
بله بله من خیلی باحالم! از من جذابتر و
بی نظیر تر و ، خوش هیکل تر و .. تازه من سیس پک دارم
گتو سری تکان داد و گفت:
بله در جریانم
۲۲.۷k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.