پا به پای غم من پیر شدو حرف نزد
پا به پای غم من پیر شدو حرف نزد
داغ دید از من و تبخیر شدو حرف نزد
شب به شب منتظرم بودو دلش پر آشوب
شب به شب آمدنم دیر شدو حرف نزد
غصه میخورد که من حال خرابی دارم
از همین غصه من سیر شد و حرف نزد
وای از آن لحظه که حرفم دل او را سوزاند
خیس شد چشمش و دلگیر شدو حرف نزد
صورت پرشده از چین و چروکش یعنی
مادرم خسته شدو پیر شدو حرف نزد..
داغ دید از من و تبخیر شدو حرف نزد
شب به شب منتظرم بودو دلش پر آشوب
شب به شب آمدنم دیر شدو حرف نزد
غصه میخورد که من حال خرابی دارم
از همین غصه من سیر شد و حرف نزد
وای از آن لحظه که حرفم دل او را سوزاند
خیس شد چشمش و دلگیر شدو حرف نزد
صورت پرشده از چین و چروکش یعنی
مادرم خسته شدو پیر شدو حرف نزد..
۳.۵k
۱۳ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.