سناریو شیطان کش پارت 4
از زبان تانجیرو :
بهم گفت که من فقط میتونم خواهرت رو با خودم ببرم تو باید اینجا بمونی و هوای منو داشته باشی باشه
رفت سمت نزوکو و گذاشتش توی جعبه شمشیرش رو در آورد و طناب رو پاره کرد اون دختر هم افتاد رو من و سریع فرار کرد تا اومدم ازش یه سوال بپرسم اون دختر با پا زد تو سرم و همون جا بیهوش شدم
از زبان تسوتاکو :
باورم نمیشه چقدر بی رحم!
تنها چیزی که دوست دارم بدونم اینه که گیو کجاست و اون کسی که یه هاشیرا اجیر کرده کیه
سریع خودم رو رسوندم به عمارت جلوی در عمارت بودم که یه پسر مو سفید (تنگن رو میگم) افتاد دنبالم و بهم گفت بهتره اون جعبه رو پس بدی عِفریته
هااااااا چی اون به مه گفت عِفریته حالا وایستا برات دارم
شمشیرم رو از توی غلاف در آوردم و تا اومد به هم حمله کنه با شمشیرم دستش رو بریدم
از زبان تنگن :
10 دقیقه قبل ارباب بهم گفت که یه دختر با موهای بافته شده و هائوری رنگ شرابی که یه ماسک روی صورتشه یه جعبه رو دزدیده و تو باید بگیریش
زمان حال : بهش حمله کردم ولی خیلی سریع جاخالی داد و یه ذره دستم رو برید سرم رو گرفتم بالا و دیدم ماسکش رو در آورد و اومد سمتم انقدر خوشگل بود که جا خوردم.
چشمای آبی درشت، مژه های بلند، موهای بافته شده، اون دختر واقعا خوشگل بود
از زبان تسوتاکو :
رفتم سمتش همینجوری داشت بهم نگاه میکرد بهش گفتم واقعا معذرت میخوام چیزیت شد ولی اون بجای اینکه جوابم رو بده فقط بهم نگاه میکرد چند ثانیه بینمون سکوت برقرار شد، به خودش اومد و گفت نه نه نه معذرت خواهی برای چی من ازت معذرت میخوام که باهات بد رفتار کردم
نشستم و به یه پارچه دستش رو بستم و باهاش حرف زدم تا حواسش رو پرت کنم مطمئن بودم که بخاطر اینکه چهره ام خوشگله غرقم شده منم سرم رو بلند کردم و یه لبخند ملیح زدم چشمامو باز کردم و دیدم سرش رو برده بالا تا بهم نگاه نکنه منم از فرصت استفاده کردم و با همون پارچه دست و پا هاشو بستم.....
میدونم یکم زیاد شد
بهم گفت که من فقط میتونم خواهرت رو با خودم ببرم تو باید اینجا بمونی و هوای منو داشته باشی باشه
رفت سمت نزوکو و گذاشتش توی جعبه شمشیرش رو در آورد و طناب رو پاره کرد اون دختر هم افتاد رو من و سریع فرار کرد تا اومدم ازش یه سوال بپرسم اون دختر با پا زد تو سرم و همون جا بیهوش شدم
از زبان تسوتاکو :
باورم نمیشه چقدر بی رحم!
تنها چیزی که دوست دارم بدونم اینه که گیو کجاست و اون کسی که یه هاشیرا اجیر کرده کیه
سریع خودم رو رسوندم به عمارت جلوی در عمارت بودم که یه پسر مو سفید (تنگن رو میگم) افتاد دنبالم و بهم گفت بهتره اون جعبه رو پس بدی عِفریته
هااااااا چی اون به مه گفت عِفریته حالا وایستا برات دارم
شمشیرم رو از توی غلاف در آوردم و تا اومد به هم حمله کنه با شمشیرم دستش رو بریدم
از زبان تنگن :
10 دقیقه قبل ارباب بهم گفت که یه دختر با موهای بافته شده و هائوری رنگ شرابی که یه ماسک روی صورتشه یه جعبه رو دزدیده و تو باید بگیریش
زمان حال : بهش حمله کردم ولی خیلی سریع جاخالی داد و یه ذره دستم رو برید سرم رو گرفتم بالا و دیدم ماسکش رو در آورد و اومد سمتم انقدر خوشگل بود که جا خوردم.
چشمای آبی درشت، مژه های بلند، موهای بافته شده، اون دختر واقعا خوشگل بود
از زبان تسوتاکو :
رفتم سمتش همینجوری داشت بهم نگاه میکرد بهش گفتم واقعا معذرت میخوام چیزیت شد ولی اون بجای اینکه جوابم رو بده فقط بهم نگاه میکرد چند ثانیه بینمون سکوت برقرار شد، به خودش اومد و گفت نه نه نه معذرت خواهی برای چی من ازت معذرت میخوام که باهات بد رفتار کردم
نشستم و به یه پارچه دستش رو بستم و باهاش حرف زدم تا حواسش رو پرت کنم مطمئن بودم که بخاطر اینکه چهره ام خوشگله غرقم شده منم سرم رو بلند کردم و یه لبخند ملیح زدم چشمامو باز کردم و دیدم سرش رو برده بالا تا بهم نگاه نکنه منم از فرصت استفاده کردم و با همون پارچه دست و پا هاشو بستم.....
میدونم یکم زیاد شد
۴.۲k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.