پارت 100: خندیدمو همونجوری که نشسته بودم کمرشو گرفتمو به
پارت 100: خندیدمو همونجوری که نشسته بودم کمرشو گرفتمو به سمت خودم کشوندمش. دستامو دور کمرش حلقه کردم. و سرمو بالا گرفتمو نگاش کردم. دستاشو توی موهام کرد.
من: عروسکم عصبانی نشو! فقط به خاطر این میگم که تو زیادی جذابی و بضی مردا زیادی هیز! و اونا نمیدونن که تو ماله منی عسلم. لبامو روی شکمش گذاشتمو بوسیدمش.
اونم لباشو روی موهام گذاشتو فشار داد. از توی بغلم بیرون اومد. گائول: جونم میخای بریم واسه تمرین؟!
من: حرفشم نزن گائولا. تو امروز خیلی خسته ای چطور میتونم با این وضع اینجوری شکنجه بدم تو رو!
گائول: من خوبم جونگ کوک!!! میتونم بخونم. ببین!
اومد نفس بگیره که لبامو روی لباش گذاشتمو مانع خوندنش شدم. لباشو میلیسیدم و گاز میگرفتم. اونم میبوسید. سرمو عقب اوردمو به لبای خیسش زل زدم.
من: اگه وقتی خسته ای بخونی.........
روی گلوش ، درست جایی که حنجرش قرار داشت بوسه ای زدم. و ادامه دادم: اون حنجره ی طلاییت اسیب میبینه عسلم. خندیدو لپمو بوسید. گائول: عزیزم امشب باید برگردم خابگاه. متأسفم که نمیتونم پیشت بخابم.
من: مشکلی نیس زیبای من. من تو رو توی قلبم دارم. پس میتونم باهات بخابم غذا بخورم برقصم......
لبخندی خبیثانه زدم: و برم حمام!!! خندیدو گوشمو پیچوند. بعد ازون شام ساده ی کوچیکی با هم خوردیم و گائول منو رسوند خونه و خودشم رفت خابگاه.
(خودم)
با اینکه عصر استراحت کرده بودم هنوزم خستگی و ضعف زیادی توی پاهام حس میکردم. جوری که حس میکردم راه رفتن برام سخت ترین کار دنیاس. نباید این چیزارو جونگ کوک بفهمه و گرنه راجب من حساس تر میشه.
به زور و سختی خودمو به طبقه دوم رسوندم و کارتمو دراوردم و درو باز کردم. خابگاه کوچیک بود و هر وقت درو باز میکردم جینا میتونست متوجه اومدنم بشه. پس از توی اتاق بیرون اومدو خودشو توی بغلم پرت کرد.
جینا: یااا دختر هیچ معلوم هس کجایی یه روز هستی یه روز نیستی! خوبی؟!
منم در اغوشش گرفتمو موهاشو نوازش کردم.
من: اهه ...جوجه مهربونم. دلم تنگ شده بود. اره عزیزم خوبم تو چطوری کارا چطور پیش میره؟!
از توی بغلم بیرون اومدو دستامو گرفت. جینا: گائول فک کنم به مشکل بر خوردم! روی تخت نشستیم و پرسیدم: برای چی ؟! چیزی شده؟!
جینا: گائول فک کنم بخان منو بفرستن برم!
من: اخه دلیلش چیه؟!
جینا: گائول تو رو چجوری قبول کردن در صورتی که مجرد بودی!؟ من: خوب جینا من قبلا برای گات سون کار میکردم بیگ هیت بهم پیشنهاد دادو منم قرار داد 2 ساله بستم. اونا میدونستن مجردم. ینی کارمو دیده بودنو خوششون اومده بوده.
جینا: ینی ممکنه من چون مجردم زد بشم!؟
من: بنا به دلایلی اصلا. یک اینکه کمپانی میخاد ابروی من رو حفظ کنه. اگه بعد رفتن من یه خانوم متأهل رو بیارن. همه شک میکنن که ینی اون دختره چیکار کرده؟!
پس اتفاقا اونا تو که مجردیو انتخاب میکنن. در واقع این ابروی کمپانی هم هس! حالا فوقشم واسه بی تی اس نشد. ارایشگر من که میتونی باشی!
جینا: این عااااالیه گائول. من: نگران نباش من ازت پیش پی دی نیم تعریف میکنم بهم اعتماد داره اونم چجوور!!
جینا: چجور؟!
کمی تاخیر کردم و دو دل شدم.ولی گفتم: اینقدی که وقتی حالم بد بود به جونگ کوک گفت تا شب کنارش باش. کنار کار اموز دخترش. به کی گفت ؟! به مکنه بزرگ ترین بند جهان. گفت کنار من بمونه. اعتماد اینه! قرارم نیس که ازش سو استفاده کنم.
جینا کمی فک کردو گفت: جدی جونگ کوک تا شب توی خونه تو بود؟! خونتو بلد بود؟!
یکم هول کردم. من: خوب....حالم بد بود. جونگ کوک با پی دی نیم کار داشت اونروز. اومد سالن. بعدش متوجه من شد. و ....اوردم خونه.
لبخند ملیحی زد. جینا: تو واقعا اونو دوس داری گائول! و اونم تو رو! حتی معلومه پی دی نیم هم فهمیده! وگرنه چه لزومی داره که به جونگ کوک بگه پیشت بمونه!
فهمیده بودم که یه چیزایی فهمیده سرمو انداختم پایینو لبامو گاز گرفتم. دستامو گرفتو گفت: گائولا!!! لزومی نداره که ازم پنهون کنی فهمیدم گائول. اونروز وقتی اونجوری بغلت کرده بودو اوردت اینجا نگرانیو دیدم تو چشاش.
اون عاشقته. نفس عمیقی کشیدم. من: خوب....اره تو درست میگی. ما عاشق همیم. یه سالی میشه! خوب....ما نمیخاستیم کسی بفهمه! ولی جونگ کوک میگفت وقتی حالم بد شده بود دیگه برام مهم نبود که چی میخاد بشه . میخاد کسی بفهمه یا نه. میگفت فقط مهم این بود که حالت خوب باشه. جینا....جونگ کوک زندگیه منه! فک کردن به این که ممکنه یه روزی چیزی از رابطمون بفهمه و مجبور شیم جدا شیم منو بد جور میترسونه. اون همیشه باهام بوده. حتی وقتی نداشتمش! میتونی فک کنی حدودا 10 ساله تو قلبمه. نمیتونم تصور کنم که ندارمش.
جینا: گائولا کسی قرار نیس ازین رابطه چیزی بفهمه! نگران نباش اتفاقی نمیوفته. چون قرار نیس منم به کسی بگم.سری تکون دادم و از اطمینانی که بهم داد تشک
من: عروسکم عصبانی نشو! فقط به خاطر این میگم که تو زیادی جذابی و بضی مردا زیادی هیز! و اونا نمیدونن که تو ماله منی عسلم. لبامو روی شکمش گذاشتمو بوسیدمش.
اونم لباشو روی موهام گذاشتو فشار داد. از توی بغلم بیرون اومد. گائول: جونم میخای بریم واسه تمرین؟!
من: حرفشم نزن گائولا. تو امروز خیلی خسته ای چطور میتونم با این وضع اینجوری شکنجه بدم تو رو!
گائول: من خوبم جونگ کوک!!! میتونم بخونم. ببین!
اومد نفس بگیره که لبامو روی لباش گذاشتمو مانع خوندنش شدم. لباشو میلیسیدم و گاز میگرفتم. اونم میبوسید. سرمو عقب اوردمو به لبای خیسش زل زدم.
من: اگه وقتی خسته ای بخونی.........
روی گلوش ، درست جایی که حنجرش قرار داشت بوسه ای زدم. و ادامه دادم: اون حنجره ی طلاییت اسیب میبینه عسلم. خندیدو لپمو بوسید. گائول: عزیزم امشب باید برگردم خابگاه. متأسفم که نمیتونم پیشت بخابم.
من: مشکلی نیس زیبای من. من تو رو توی قلبم دارم. پس میتونم باهات بخابم غذا بخورم برقصم......
لبخندی خبیثانه زدم: و برم حمام!!! خندیدو گوشمو پیچوند. بعد ازون شام ساده ی کوچیکی با هم خوردیم و گائول منو رسوند خونه و خودشم رفت خابگاه.
(خودم)
با اینکه عصر استراحت کرده بودم هنوزم خستگی و ضعف زیادی توی پاهام حس میکردم. جوری که حس میکردم راه رفتن برام سخت ترین کار دنیاس. نباید این چیزارو جونگ کوک بفهمه و گرنه راجب من حساس تر میشه.
به زور و سختی خودمو به طبقه دوم رسوندم و کارتمو دراوردم و درو باز کردم. خابگاه کوچیک بود و هر وقت درو باز میکردم جینا میتونست متوجه اومدنم بشه. پس از توی اتاق بیرون اومدو خودشو توی بغلم پرت کرد.
جینا: یااا دختر هیچ معلوم هس کجایی یه روز هستی یه روز نیستی! خوبی؟!
منم در اغوشش گرفتمو موهاشو نوازش کردم.
من: اهه ...جوجه مهربونم. دلم تنگ شده بود. اره عزیزم خوبم تو چطوری کارا چطور پیش میره؟!
از توی بغلم بیرون اومدو دستامو گرفت. جینا: گائول فک کنم به مشکل بر خوردم! روی تخت نشستیم و پرسیدم: برای چی ؟! چیزی شده؟!
جینا: گائول فک کنم بخان منو بفرستن برم!
من: اخه دلیلش چیه؟!
جینا: گائول تو رو چجوری قبول کردن در صورتی که مجرد بودی!؟ من: خوب جینا من قبلا برای گات سون کار میکردم بیگ هیت بهم پیشنهاد دادو منم قرار داد 2 ساله بستم. اونا میدونستن مجردم. ینی کارمو دیده بودنو خوششون اومده بوده.
جینا: ینی ممکنه من چون مجردم زد بشم!؟
من: بنا به دلایلی اصلا. یک اینکه کمپانی میخاد ابروی من رو حفظ کنه. اگه بعد رفتن من یه خانوم متأهل رو بیارن. همه شک میکنن که ینی اون دختره چیکار کرده؟!
پس اتفاقا اونا تو که مجردیو انتخاب میکنن. در واقع این ابروی کمپانی هم هس! حالا فوقشم واسه بی تی اس نشد. ارایشگر من که میتونی باشی!
جینا: این عااااالیه گائول. من: نگران نباش من ازت پیش پی دی نیم تعریف میکنم بهم اعتماد داره اونم چجوور!!
جینا: چجور؟!
کمی تاخیر کردم و دو دل شدم.ولی گفتم: اینقدی که وقتی حالم بد بود به جونگ کوک گفت تا شب کنارش باش. کنار کار اموز دخترش. به کی گفت ؟! به مکنه بزرگ ترین بند جهان. گفت کنار من بمونه. اعتماد اینه! قرارم نیس که ازش سو استفاده کنم.
جینا کمی فک کردو گفت: جدی جونگ کوک تا شب توی خونه تو بود؟! خونتو بلد بود؟!
یکم هول کردم. من: خوب....حالم بد بود. جونگ کوک با پی دی نیم کار داشت اونروز. اومد سالن. بعدش متوجه من شد. و ....اوردم خونه.
لبخند ملیحی زد. جینا: تو واقعا اونو دوس داری گائول! و اونم تو رو! حتی معلومه پی دی نیم هم فهمیده! وگرنه چه لزومی داره که به جونگ کوک بگه پیشت بمونه!
فهمیده بودم که یه چیزایی فهمیده سرمو انداختم پایینو لبامو گاز گرفتم. دستامو گرفتو گفت: گائولا!!! لزومی نداره که ازم پنهون کنی فهمیدم گائول. اونروز وقتی اونجوری بغلت کرده بودو اوردت اینجا نگرانیو دیدم تو چشاش.
اون عاشقته. نفس عمیقی کشیدم. من: خوب....اره تو درست میگی. ما عاشق همیم. یه سالی میشه! خوب....ما نمیخاستیم کسی بفهمه! ولی جونگ کوک میگفت وقتی حالم بد شده بود دیگه برام مهم نبود که چی میخاد بشه . میخاد کسی بفهمه یا نه. میگفت فقط مهم این بود که حالت خوب باشه. جینا....جونگ کوک زندگیه منه! فک کردن به این که ممکنه یه روزی چیزی از رابطمون بفهمه و مجبور شیم جدا شیم منو بد جور میترسونه. اون همیشه باهام بوده. حتی وقتی نداشتمش! میتونی فک کنی حدودا 10 ساله تو قلبمه. نمیتونم تصور کنم که ندارمش.
جینا: گائولا کسی قرار نیس ازین رابطه چیزی بفهمه! نگران نباش اتفاقی نمیوفته. چون قرار نیس منم به کسی بگم.سری تکون دادم و از اطمینانی که بهم داد تشک
۱۲۷.۵k
۲۳ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.