دلبرک نازک نارنجی پارت ۲۱
همه داشتن پچ پچ میکردن
نیکا: من سرو ریختم رو نگاه کردم چیزیم نبود به لباسای عسل و دیانا نگاه کردم خاکی نبودند زیر لب گفتم چشونه دیانا عسل شونه بالا انداختن دیگه اعصابم خورد شد بلند شدم گفتم چتونه نگاه نگاه میکنین
یه دختره اسمش نیلوفر بود هول شده و سریع گفت نیکا میاد لبت خون
من: میاد لبم خون چی
دیانا : بابا نیکا از لبت خون داره میاد
عسل: اخ بیا دستمال لبت رو پاک کن
من: خون بدی میاد
اینه در اوردم وای به شکیب چی بگم دیانا: بیا این ماسکو بزن ماهم با هات میایم من : خداروشکر دوستامو دارم عسل : نترس ما هستیم
نیکا: من سرو ریختم رو نگاه کردم چیزیم نبود به لباسای عسل و دیانا نگاه کردم خاکی نبودند زیر لب گفتم چشونه دیانا عسل شونه بالا انداختن دیگه اعصابم خورد شد بلند شدم گفتم چتونه نگاه نگاه میکنین
یه دختره اسمش نیلوفر بود هول شده و سریع گفت نیکا میاد لبت خون
من: میاد لبم خون چی
دیانا : بابا نیکا از لبت خون داره میاد
عسل: اخ بیا دستمال لبت رو پاک کن
من: خون بدی میاد
اینه در اوردم وای به شکیب چی بگم دیانا: بیا این ماسکو بزن ماهم با هات میایم من : خداروشکر دوستامو دارم عسل : نترس ما هستیم
۲.۶k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.