فیک عشق پنهان
عشق پنهان
پارت یک
ا. ت:توی کلاس نشسته بودم که معلم صدام کردو گفت بگو کدوم سوال بودیم صفحه ی چند یکی از بچه ها بهم گفت جواب دادم که گفت فردا پدر مادرت تو بیار مدرسه زنگ خورد رفتیم بیرون که رفیقم گفت میخوای چیکار کنی گفتم هیچی مجبورم به داداشم بگه که بیاد مدرسه
جیمین :به گوشیم پیام اومد از طرف ا. ت بود معلوم بود یه کاری کرده پس پیام دادم چی کار کردی که جواب داد امروز بیا خونه لطفاا منم جواب دادم که نمیام شروع کرد به فرستادن فحش
جانگ کوک :خونه ی جیمین شون نشسته بودم که یه دختر با عجله اومد داخل اتاق جیمین وقتی بر گشتم نگاهش کردم گفت جیمین جراحی پلاستیک کردی
چرا انقدر خوشگل شدی «بچه ها این فقط به فیک و من قصد توهین به پسرا رو ندارممن خودمم ارمی هستم » که جیمین اومد تو اتاق و گفت باز چیکار کردی شیطون کوچولو
ا. ت:دیدم پسره رو کرد به جیمین و گفت من انقدر شبیه توام
جیمین گفت :نه چطور
جانگ کوک :تا خواستم به جیمین چیزی بگم خواهر جیمین اومد جلوی دهنمو گرفت و خودش گفت
ا. ت : هیچی اخه خیلی شبیه هم بودین با هم اشتباه گرفتم تون
جیمین بهم نگاه کرد و گفت
جیمین :پس چرا نزاشتی خودش بگه؟؟🧐
دیدم پسره بهم نگاه کرد با نگاهی که از خواهش و تمنا میبارید بهش نگاه کردم که گفت
جانگ کوک :منم همینو می خواستم بگم و بعد نگاهش و ازم گرفت و گفت بیا گیم بزنیم من باید برم دانشگاه برای درس
شرایط:۳۰لایک ، ۳۰کامنت
پارت یک
ا. ت:توی کلاس نشسته بودم که معلم صدام کردو گفت بگو کدوم سوال بودیم صفحه ی چند یکی از بچه ها بهم گفت جواب دادم که گفت فردا پدر مادرت تو بیار مدرسه زنگ خورد رفتیم بیرون که رفیقم گفت میخوای چیکار کنی گفتم هیچی مجبورم به داداشم بگه که بیاد مدرسه
جیمین :به گوشیم پیام اومد از طرف ا. ت بود معلوم بود یه کاری کرده پس پیام دادم چی کار کردی که جواب داد امروز بیا خونه لطفاا منم جواب دادم که نمیام شروع کرد به فرستادن فحش
جانگ کوک :خونه ی جیمین شون نشسته بودم که یه دختر با عجله اومد داخل اتاق جیمین وقتی بر گشتم نگاهش کردم گفت جیمین جراحی پلاستیک کردی
چرا انقدر خوشگل شدی «بچه ها این فقط به فیک و من قصد توهین به پسرا رو ندارممن خودمم ارمی هستم » که جیمین اومد تو اتاق و گفت باز چیکار کردی شیطون کوچولو
ا. ت:دیدم پسره رو کرد به جیمین و گفت من انقدر شبیه توام
جیمین گفت :نه چطور
جانگ کوک :تا خواستم به جیمین چیزی بگم خواهر جیمین اومد جلوی دهنمو گرفت و خودش گفت
ا. ت : هیچی اخه خیلی شبیه هم بودین با هم اشتباه گرفتم تون
جیمین بهم نگاه کرد و گفت
جیمین :پس چرا نزاشتی خودش بگه؟؟🧐
دیدم پسره بهم نگاه کرد با نگاهی که از خواهش و تمنا میبارید بهش نگاه کردم که گفت
جانگ کوک :منم همینو می خواستم بگم و بعد نگاهش و ازم گرفت و گفت بیا گیم بزنیم من باید برم دانشگاه برای درس
شرایط:۳۰لایک ، ۳۰کامنت
۵.۰k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.