عشق ابدی پارت ۳
عشق ابدی پارت ۳
ویو یونگی
داشتیم میرفتیم که یهو جیمین ...
-آ.آ...آیییی ، وای(هل)
جیمین داشت میوفتاد و منم سریع از کمرش گرفتم و چشم تو چشم شدیم.
به حدی صورت هامون نزدیک بود که هر آن امکان داشت کنترلم رو از دست بدم و ببوسمش
~آهههه جیمی...(تعجب)
با صدای دوستش که فکر کنم تیهونگ بود برگشتیم که ته و جین داشتن با بهت نگاهمون میکردن
تازه یادم اومد تو چه موقعیتی قرار داریم.... سریع جیمین رو به سمت بالا هل دادم و وایستادم کنارش
+چیزی شده؟(بی خیال)
×داشتی چیکار میکردی؟!(چشماش رو ریز کرد)
+ه..هیچی . داشت میوفتاد گرفتمش
~چرا همش تو داری نجاتش میدی؟؟(مشکوک)
-بچه ها بیخیال بدویید بریم ، زنگ خوردددد
با این بهانه حواسشون رو پرت کرد و سریع دوییدیم سمت کلاس ها
به موقع رسیدیم و رفتیم داخل و نشستیم سر جاهامون ؛ آخیششششش نفسم
مجبور بودم بخاطر اینکه کسی متوجه نشه معمولی بدوئم...
بالاخره مدرسه مون هم تموم شد و چهار تایی رفتیم بیرون
+-خب خدافظظظظ
×~خدافظ
داشتم راه میرفتم که دیدم جیمین هم پشتمه
یهو....
ببخشید آنقدر کمه. اما تو مهمونی هستم و نتونستم دامه بدم
برم خونه میزارم
ویو یونگی
داشتیم میرفتیم که یهو جیمین ...
-آ.آ...آیییی ، وای(هل)
جیمین داشت میوفتاد و منم سریع از کمرش گرفتم و چشم تو چشم شدیم.
به حدی صورت هامون نزدیک بود که هر آن امکان داشت کنترلم رو از دست بدم و ببوسمش
~آهههه جیمی...(تعجب)
با صدای دوستش که فکر کنم تیهونگ بود برگشتیم که ته و جین داشتن با بهت نگاهمون میکردن
تازه یادم اومد تو چه موقعیتی قرار داریم.... سریع جیمین رو به سمت بالا هل دادم و وایستادم کنارش
+چیزی شده؟(بی خیال)
×داشتی چیکار میکردی؟!(چشماش رو ریز کرد)
+ه..هیچی . داشت میوفتاد گرفتمش
~چرا همش تو داری نجاتش میدی؟؟(مشکوک)
-بچه ها بیخیال بدویید بریم ، زنگ خوردددد
با این بهانه حواسشون رو پرت کرد و سریع دوییدیم سمت کلاس ها
به موقع رسیدیم و رفتیم داخل و نشستیم سر جاهامون ؛ آخیششششش نفسم
مجبور بودم بخاطر اینکه کسی متوجه نشه معمولی بدوئم...
بالاخره مدرسه مون هم تموم شد و چهار تایی رفتیم بیرون
+-خب خدافظظظظ
×~خدافظ
داشتم راه میرفتم که دیدم جیمین هم پشتمه
یهو....
ببخشید آنقدر کمه. اما تو مهمونی هستم و نتونستم دامه بدم
برم خونه میزارم
۲.۳k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.