چند پارتی (وقتی...بخاطر اینکه مست بودین....) پارت ۱
#هیونجین
#استری_کیدز
وقتی عضو نهمی شب مست میکنید یکم زیادی پیش میرید صبح از خواب بیدار میشید(بگم که اینا کلا فقط دوست بودن بخاطر مستی شون یه همچین اتفاقی اوفتاده رابطشون کاملا دوستانه بوده بله)
با حجم زیادی از نور که به چشمات خورد ،آروم آروم پلکاتو از هم فاصله دادی....
برای اینکه به نور روز روشن عادت کنی...چند دفعه پلک زدی و به بدنت کش و قوسی دادی...
+ اخیشش...
چشمات رو کامل باز کردی و به سقف اتاق خیره شدی...
+ من تو اتاقم لوستر داشتم ؟
کمی متعجب شدی و به اطرافت نگاهی انداختی...با دیدن محیط ناآشنایی که توش بودی با ترس خودت رو از حالت دراز کشیده درآوردی و با تعجب روی تخت نشستی...
+ اینجا دیگه کجاست ؟
هیچ چیز از اتاقی که توش بودی رو نمیشناختی...کامل یک مکان جدید و نااشنا برات بود
+ یااا...این دیگه چیه؟
میخواستی از جات بلند بشی که پتو از روی بدنت کمی افتاد...از تعجب چشمات چهار تا شد...کاملا برهنه بودی...
+ ا..این...این چیه ؟
سریع خودت رو زیر پتو قایم کردی
+ یعنی چی...یعنی چی...
هیچی به یاد نمیاوردی و این بیشتر از قبل باعث میشد بترسی....
+ هی هی...آروم باش...
+ شاید...دیشب که مست کردم....حواست نبود و......
با کلافگی موهات رو پروشون کردی
+ یاااا...مثبت فکر کننن...مثبتتت... مطمئنم هیچ اتفاقی نیفتاده.......
دستات رو توی موهات فرو کردی و سرت رو گرفتی تا یکم به اعصابت مسلط بشی
+ دختره ی احمقق....چراااا مست کردییی اخههههه
نزدیک بود از شدت استرسی که بهت وارد شده بود گریت بگیره...کامل به یاد نداشتی اما....میدونستی که دیشب به همراه هیون به بار رفته بودی و بعد از اون...دیگه هیچی نفهمیده بودی...
لبت رو گاز گرفتی و به خودت لعنتی فرستادی...
از روی تخت آروم بلند شدی و به سمت حمامی که گوشه ی اتاق بود قدم بر میداشتی....
+ این...این خونه ی من نیست....حتی خوابگاه هم نیست...نکنه...اهههه....نکنه توی خونه ی یک غریبه ام؟..ایشششش..
توجهی به افکارت نکردی و به سمت در حموم رفتی و دستگیره رو پایین کشیدی...
وارد فضای نسبتاً کوچیک حموم شدی...حمام کوچیکی بود اما خیلی شیک و تر تمیز بود...انگار حتی یک بار هم ازش استفاده نشده بوده....
+ یعنی....اینجا هتلی چیزیه؟
پوفی از کلافگی کشیدی و در رو پشت سرت بستی...
به سمت دوش که دورش رو فضایی شیشه ای گرفته بود رفتی
درش رو باز کردی و وارد فضای مختص به دوش و حموم ایستاده شدی..
دست های لرزونت رو به سمت شیر آب بردی و درجش رو ملایم کردی..و آروم شیر رو بالا کشیدی که دوش بزرگ بالای سرت با سرعت شروع به کار کرد..
به بدنت نگاهی انداختی...
#استری_کیدز
وقتی عضو نهمی شب مست میکنید یکم زیادی پیش میرید صبح از خواب بیدار میشید(بگم که اینا کلا فقط دوست بودن بخاطر مستی شون یه همچین اتفاقی اوفتاده رابطشون کاملا دوستانه بوده بله)
با حجم زیادی از نور که به چشمات خورد ،آروم آروم پلکاتو از هم فاصله دادی....
برای اینکه به نور روز روشن عادت کنی...چند دفعه پلک زدی و به بدنت کش و قوسی دادی...
+ اخیشش...
چشمات رو کامل باز کردی و به سقف اتاق خیره شدی...
+ من تو اتاقم لوستر داشتم ؟
کمی متعجب شدی و به اطرافت نگاهی انداختی...با دیدن محیط ناآشنایی که توش بودی با ترس خودت رو از حالت دراز کشیده درآوردی و با تعجب روی تخت نشستی...
+ اینجا دیگه کجاست ؟
هیچ چیز از اتاقی که توش بودی رو نمیشناختی...کامل یک مکان جدید و نااشنا برات بود
+ یااا...این دیگه چیه؟
میخواستی از جات بلند بشی که پتو از روی بدنت کمی افتاد...از تعجب چشمات چهار تا شد...کاملا برهنه بودی...
+ ا..این...این چیه ؟
سریع خودت رو زیر پتو قایم کردی
+ یعنی چی...یعنی چی...
هیچی به یاد نمیاوردی و این بیشتر از قبل باعث میشد بترسی....
+ هی هی...آروم باش...
+ شاید...دیشب که مست کردم....حواست نبود و......
با کلافگی موهات رو پروشون کردی
+ یاااا...مثبت فکر کننن...مثبتتت... مطمئنم هیچ اتفاقی نیفتاده.......
دستات رو توی موهات فرو کردی و سرت رو گرفتی تا یکم به اعصابت مسلط بشی
+ دختره ی احمقق....چراااا مست کردییی اخههههه
نزدیک بود از شدت استرسی که بهت وارد شده بود گریت بگیره...کامل به یاد نداشتی اما....میدونستی که دیشب به همراه هیون به بار رفته بودی و بعد از اون...دیگه هیچی نفهمیده بودی...
لبت رو گاز گرفتی و به خودت لعنتی فرستادی...
از روی تخت آروم بلند شدی و به سمت حمامی که گوشه ی اتاق بود قدم بر میداشتی....
+ این...این خونه ی من نیست....حتی خوابگاه هم نیست...نکنه...اهههه....نکنه توی خونه ی یک غریبه ام؟..ایشششش..
توجهی به افکارت نکردی و به سمت در حموم رفتی و دستگیره رو پایین کشیدی...
وارد فضای نسبتاً کوچیک حموم شدی...حمام کوچیکی بود اما خیلی شیک و تر تمیز بود...انگار حتی یک بار هم ازش استفاده نشده بوده....
+ یعنی....اینجا هتلی چیزیه؟
پوفی از کلافگی کشیدی و در رو پشت سرت بستی...
به سمت دوش که دورش رو فضایی شیشه ای گرفته بود رفتی
درش رو باز کردی و وارد فضای مختص به دوش و حموم ایستاده شدی..
دست های لرزونت رو به سمت شیر آب بردی و درجش رو ملایم کردی..و آروم شیر رو بالا کشیدی که دوش بزرگ بالای سرت با سرعت شروع به کار کرد..
به بدنت نگاهی انداختی...
۳۰.۶k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.