خون آشام من
ویو ات
صبح اومدم پاشم برم صبحانه بزارم وقتی که پاشدم دل درد شدیدی داشتم و جیغ بلندی کشیدم
ویو کوک
خواب بودم که با صدای جیغ یک نفری بیدار شدم دیدم اتست داره گریه میکنه
کوک:ات چیشده خوبی
ات:اره هق به لطف هق جنابالی از خوبی هق بیش از حد هق دارم میرقصم
کوک:واقعا که همه جا باید مسخره بازیت باشه
ات:وایییییی دلممممم
کوک:بخواب ماساژ بدم
ات:نموخوام
کوک:اخه چرا
ات: چون هم من بختم هم تو
کوک:خب این که چیزی نیست من دیشب همه جاتو دیدم
ات:بازم
کوک:خیمه زد روی ات و شروع کرد به بوسیدن ات
کوک:🥹🙏🏻
ات:چیه باز چی میخوای
کوک:میشه
ات:نه نمیشه
کوک:خب بزار بگم چی میخوام
ات:خیلی خب بگو
کوک:میشه لطفا یک راند دیگه هم بریم
ات:چی اصلاااااا دارم همینجوری از درد میمیرم
کوک:لطفا
ات:نه به هیچ عنوان
کوک:اصلا برو باهات قهرم(پشتشو به ات کرد)
ات:هیییی خرس گنده الان من باید باهات قهر کنم زدی نابودم کردی
کوک:هی من که کاریت نداشتم خودت شروع کردی
ات:خب راست میگی ولی میشه لطفا قهر نکنی
کوک:
ات:کوکککک
کوک:
ات:خیلی خب تو بردی فقط یک راند فقط میخوام بیشتر بشه ها من میدونم با تو
کوک:واقعا باشه مرسیییییی
کوک:شروع کرد به خوردن لب های ات و بعد به سمت س*ین*ه هاش رفت و دیگه خودتون با ذهنتون ادامش بدین😂
بعد از گذشت چند ساعت بالاخره این دوتا بیدار شدن از خواب
کوک زودتر بیدار شد و ات رو کشیدتوی بغل خودش و با یک دست کمرشو ماساژ میداد و با یک دست دیگش زیر دلشو ماساژ میداد که ات کم کم بیدار شد حالش بهترشده بود و چرخید روبه کوک شد و بغلش کرد
ات:ملسی بانی کوکچولو
کوک:چی گفتی من بانی کوکچولوتم
ات:معلومه
کوک:هنوز بهت ثابت نشده که من کوچولو نیستم
ات:نه تو هرچقدر هم بزرگ باشی تا وقتی پیش منی من کوکچولو صدات میزنم
کوک:بچه پرو
ات:پرو خودتی
صبح اومدم پاشم برم صبحانه بزارم وقتی که پاشدم دل درد شدیدی داشتم و جیغ بلندی کشیدم
ویو کوک
خواب بودم که با صدای جیغ یک نفری بیدار شدم دیدم اتست داره گریه میکنه
کوک:ات چیشده خوبی
ات:اره هق به لطف هق جنابالی از خوبی هق بیش از حد هق دارم میرقصم
کوک:واقعا که همه جا باید مسخره بازیت باشه
ات:وایییییی دلممممم
کوک:بخواب ماساژ بدم
ات:نموخوام
کوک:اخه چرا
ات: چون هم من بختم هم تو
کوک:خب این که چیزی نیست من دیشب همه جاتو دیدم
ات:بازم
کوک:خیمه زد روی ات و شروع کرد به بوسیدن ات
کوک:🥹🙏🏻
ات:چیه باز چی میخوای
کوک:میشه
ات:نه نمیشه
کوک:خب بزار بگم چی میخوام
ات:خیلی خب بگو
کوک:میشه لطفا یک راند دیگه هم بریم
ات:چی اصلاااااا دارم همینجوری از درد میمیرم
کوک:لطفا
ات:نه به هیچ عنوان
کوک:اصلا برو باهات قهرم(پشتشو به ات کرد)
ات:هیییی خرس گنده الان من باید باهات قهر کنم زدی نابودم کردی
کوک:هی من که کاریت نداشتم خودت شروع کردی
ات:خب راست میگی ولی میشه لطفا قهر نکنی
کوک:
ات:کوکککک
کوک:
ات:خیلی خب تو بردی فقط یک راند فقط میخوام بیشتر بشه ها من میدونم با تو
کوک:واقعا باشه مرسیییییی
کوک:شروع کرد به خوردن لب های ات و بعد به سمت س*ین*ه هاش رفت و دیگه خودتون با ذهنتون ادامش بدین😂
بعد از گذشت چند ساعت بالاخره این دوتا بیدار شدن از خواب
کوک زودتر بیدار شد و ات رو کشیدتوی بغل خودش و با یک دست کمرشو ماساژ میداد و با یک دست دیگش زیر دلشو ماساژ میداد که ات کم کم بیدار شد حالش بهترشده بود و چرخید روبه کوک شد و بغلش کرد
ات:ملسی بانی کوکچولو
کوک:چی گفتی من بانی کوکچولوتم
ات:معلومه
کوک:هنوز بهت ثابت نشده که من کوچولو نیستم
ات:نه تو هرچقدر هم بزرگ باشی تا وقتی پیش منی من کوکچولو صدات میزنم
کوک:بچه پرو
ات:پرو خودتی
۲.۸k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.