دیگر امید و آرزوی بزرگی برایم نمانده، چه امید و آرزوی بزر
دیگر امید و آرزوی بزرگی برایم نمانده، چه امید و آرزوی بزرگی داشته باشم وقتی که تمام دلیل امیدم حالا زیر خاک است؟ خواهرم در هفت روز پیش آسمانی شده و حالا جسمش در زیر خروارها خاک خفته. راستش را بخواهی هنوز کمی امید دارم، امید به اینکه کاش زودتر مرگم فرا رسد و به همین امید زندگی می گذرانم تا بالاخره موعدش فرا برسد و من هم به مانند خواهرم به زیر خروارها خاک بروم. غیرتم اجازه نمی دهد که او را حتی در زیر خاک ها هم تنها بگذارم برای همین تنها امیدم این است که کاش من هم زودتر بمیرم و به پیش او بروم تا مبادا احساس تنهایی کند و مبادا فکر کند که من او را تنها گذاشته ام. کاش خدا زودتر آرزویم را براورده کند و امیدی که برای آن زنده ام را به من بدهد.
۱.۵k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.