تناسخ..!!)«part4»
&من هروقت کسی فکر کن خیلی زرنگ و بخواد پول من پس نده من پیدام میشه !خوب میدونی دیگه مگه نه کیم!؟(نیشخند)
=اره خوب میدونم پارک اما اشتباه اومدی من پولی ندارم که بخواهم بهت پس بدم !
(جیمین پوزخند صدا داری زد رفت سمت کیم دو تا دستاش رو میز کیم گذاشت و یکم روش خم شد )
&کیم انگار منو نشناختی نه !؟من حتا میدونم توی اون خونه ای مثلا مخفی ات چقدر پول جا ساز کردی که نصفش مال من !(پوزخند)
=توهمه زدی پارک…من..من خونه ای ندارم که توش پولی داشت باش !
&هوم مشخص میشه !
=منظورت چیه !؟
&رفتی خونه میفهمی !(پوزخند)
(جیمین دستش پشتش قفل کرد رفت سمت در اون کارخونه کیم که عصبی شد بود از پشت میزش بلند شد تا به جیمین حمله کن که همون لحاظ با شتاب به زمین برخورد کرد جیمین با نیشخند برگشت و به کیم که روی زمین افتاد بود شکمش گرفت بود نگاه کرد بعدش به میرا با سر به میرا فهموند وقتش برن )
=صبر کن …بادیگارد جدیت یه زن پارک (خند)
&کیم بنظرم بجای خند به حال خودت گریه کن که از یه زن کتک خوردی !
(جیمین خند ای کوتاهی کرد همراه با میرا از کارخونه خارج شد )
@اقای پارک بنظرتون خیلی راحت ولش نکردید اون میخواست شما رو بکشه و بهتون آسیب بزن !
&اولن آنقدر رسمی حرف نزن بگو همون جیمین دومن خودم با یه احمق درگیر نمی کنم وقتی میتونم از داخل بهش نفوذ کنم و یه جوری زندگیش بهم بریزم که نتون حتا کوچیک ترین مشکل حل کن !ادما وقتی وارد یه مشکل بزرگ میشن یادشون میره میتون از کوچیک ترین مشکل شروع کنن یعد همچی خود به خود درست میشه اما ادما وقتی به آخر خط میرسن فکر میکنن هیچ توانایی برای حل مشکلشون ندارن و نیمتونم کوچیک ترین مشکل همه حل کنن پس در نتیجه برای نابودی یه فرد کافی فقط یه کاری کنی حس ضعف و ضعیف بودن بهش دست بود اون وقت دیگه اون فرد کم کم ولی دردناک میمیره آسیب میبنه بازی به نفع تو تموم میشه!
@استراتژی خوبی جیمین …ولی واقعا با جیمین راحت نیستم میشه بهتون بگن اقای پارک !
&خیلی خوب هرجور راحتی !
(میرا با سر تشکر کرد جیمین میرا رسوند خونه اش میرا رفت سمت خونه وقتی در باز کرد وارد خونه شد دید چند تا بادیگارد دور تا دور خونش وایسادن و یه نفر در حالی که پاش رو پاش انداخت دار قهوه میخوره میرا که دقت کرد فهمیدم پدربزرگش میرا شوکه شد بود اما هیچی از صورتش نمیشد تشخیص بد میرا یه لحظ حس کرد ضربان قلبش بالا میره و استرس دار اما صورت میرا نشان گر هیچی جز خونسردی و بی احساس نبود میرا رفت پیش پدر بزرگش)
ادامه دارد ….
اینم پارت جدید بیبی هام امیدوارم ازش خوشتون بیاد راستش من خیلی بیشتر از این پارت براتون نوشته بود اما اپلود نمیشد بخاطر همین من مجبور شدم خیلی کمتر بزارم 😁❤️
=اره خوب میدونم پارک اما اشتباه اومدی من پولی ندارم که بخواهم بهت پس بدم !
(جیمین پوزخند صدا داری زد رفت سمت کیم دو تا دستاش رو میز کیم گذاشت و یکم روش خم شد )
&کیم انگار منو نشناختی نه !؟من حتا میدونم توی اون خونه ای مثلا مخفی ات چقدر پول جا ساز کردی که نصفش مال من !(پوزخند)
=توهمه زدی پارک…من..من خونه ای ندارم که توش پولی داشت باش !
&هوم مشخص میشه !
=منظورت چیه !؟
&رفتی خونه میفهمی !(پوزخند)
(جیمین دستش پشتش قفل کرد رفت سمت در اون کارخونه کیم که عصبی شد بود از پشت میزش بلند شد تا به جیمین حمله کن که همون لحاظ با شتاب به زمین برخورد کرد جیمین با نیشخند برگشت و به کیم که روی زمین افتاد بود شکمش گرفت بود نگاه کرد بعدش به میرا با سر به میرا فهموند وقتش برن )
=صبر کن …بادیگارد جدیت یه زن پارک (خند)
&کیم بنظرم بجای خند به حال خودت گریه کن که از یه زن کتک خوردی !
(جیمین خند ای کوتاهی کرد همراه با میرا از کارخونه خارج شد )
@اقای پارک بنظرتون خیلی راحت ولش نکردید اون میخواست شما رو بکشه و بهتون آسیب بزن !
&اولن آنقدر رسمی حرف نزن بگو همون جیمین دومن خودم با یه احمق درگیر نمی کنم وقتی میتونم از داخل بهش نفوذ کنم و یه جوری زندگیش بهم بریزم که نتون حتا کوچیک ترین مشکل حل کن !ادما وقتی وارد یه مشکل بزرگ میشن یادشون میره میتون از کوچیک ترین مشکل شروع کنن یعد همچی خود به خود درست میشه اما ادما وقتی به آخر خط میرسن فکر میکنن هیچ توانایی برای حل مشکلشون ندارن و نیمتونم کوچیک ترین مشکل همه حل کنن پس در نتیجه برای نابودی یه فرد کافی فقط یه کاری کنی حس ضعف و ضعیف بودن بهش دست بود اون وقت دیگه اون فرد کم کم ولی دردناک میمیره آسیب میبنه بازی به نفع تو تموم میشه!
@استراتژی خوبی جیمین …ولی واقعا با جیمین راحت نیستم میشه بهتون بگن اقای پارک !
&خیلی خوب هرجور راحتی !
(میرا با سر تشکر کرد جیمین میرا رسوند خونه اش میرا رفت سمت خونه وقتی در باز کرد وارد خونه شد دید چند تا بادیگارد دور تا دور خونش وایسادن و یه نفر در حالی که پاش رو پاش انداخت دار قهوه میخوره میرا که دقت کرد فهمیدم پدربزرگش میرا شوکه شد بود اما هیچی از صورتش نمیشد تشخیص بد میرا یه لحظ حس کرد ضربان قلبش بالا میره و استرس دار اما صورت میرا نشان گر هیچی جز خونسردی و بی احساس نبود میرا رفت پیش پدر بزرگش)
ادامه دارد ….
اینم پارت جدید بیبی هام امیدوارم ازش خوشتون بیاد راستش من خیلی بیشتر از این پارت براتون نوشته بود اما اپلود نمیشد بخاطر همین من مجبور شدم خیلی کمتر بزارم 😁❤️
۴.۳k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.