تکپارتی هیونلیکس:وقتی برادر بزرگترتن و تو...
تکپارتی هیونلیکس:وقتی برادر بزرگترتن و تو...
وقتی برادر بزرگترتن و میخوای بری بار.
اروم دستگیره در رو پایین کشیدی و در کمی از چارچوب فاصله گرفت
میخواستی از لای اون بری بیرون که صدای دونفر باعث شد مکث کنی
میدونستی کیان برادرای بزرگترت بودن البته فلیکس برادر ناتنیت بود و هیونجین هم اوپات حساب میشد و برادر واقعیت نبود رفیق صمیمی فلیکس بود
چشماتو بستی و درو اروم بستی
فلیکس با جدیت گفت
فلیکس؛کجا خانم کوچولو؟!
برگشتی و به صورت اعصبانیشون نگاه کردی
ات؛...تولد..الی میرم...
هیونجین؛اها..اونم با این لباسا؟!
از طریق اینه قدی ای که کنار در بود به لباسات نگاه کردی لباساتم زیادی مناسب نبودن و بدنت کاملا بیرون بود
سرتو انداختی پایین و اروم گفتی
ات؛نمیتونم برم؟!
فلیکس پوزخندی زد
فلیکس؛وقتی ما هستیم لازم نیست..بدنتو برا بقیه پسرا..نمایان کنی..بیب..
نگاهی به هیونجین کرد و دوتاشونم پوزخندی زدن..
و بهت نزدیک شدنو...
( بقیش با خودتون😔📿)
وقتی برادر بزرگترتن و میخوای بری بار.
اروم دستگیره در رو پایین کشیدی و در کمی از چارچوب فاصله گرفت
میخواستی از لای اون بری بیرون که صدای دونفر باعث شد مکث کنی
میدونستی کیان برادرای بزرگترت بودن البته فلیکس برادر ناتنیت بود و هیونجین هم اوپات حساب میشد و برادر واقعیت نبود رفیق صمیمی فلیکس بود
چشماتو بستی و درو اروم بستی
فلیکس با جدیت گفت
فلیکس؛کجا خانم کوچولو؟!
برگشتی و به صورت اعصبانیشون نگاه کردی
ات؛...تولد..الی میرم...
هیونجین؛اها..اونم با این لباسا؟!
از طریق اینه قدی ای که کنار در بود به لباسات نگاه کردی لباساتم زیادی مناسب نبودن و بدنت کاملا بیرون بود
سرتو انداختی پایین و اروم گفتی
ات؛نمیتونم برم؟!
فلیکس پوزخندی زد
فلیکس؛وقتی ما هستیم لازم نیست..بدنتو برا بقیه پسرا..نمایان کنی..بیب..
نگاهی به هیونجین کرد و دوتاشونم پوزخندی زدن..
و بهت نزدیک شدنو...
( بقیش با خودتون😔📿)
۵.۹k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.