با تو پارت ۷
تق تق تق
(صدای در کلاس)
جین :بفرمائید
آقای چو :آقای پارک یه لحظه تشریف میارید؟
جین:بله حتما.(رفت جلوی در و درو پشت سرش بست)
می هی ویو
داشتم میرفتن سمت کلاس که دیدم آقای چو و جین دارن باهم حرف میزنن منم سرو وضعمون درست کردم و رفتم جلو تا رفتم حرفشون رو قطع کردن .حتما میخواست درباره ی مهمونی امشب بگه برای همین با لبخند ژکوند احترام گذاشتم و رو به جین گفتم
می هی :ببخشید استاد میتونم برم داخل
جین:اووو آره حتما چرا که نه (از جلوی در رفت کنار)
(می هی رفت توی کلاس)
ا.ت ویو
یهو در باز شد مشتاق دیدار استاد بودم اما چشمم به جمال اون دختره ی عوضی می هی باز شد .
با یه لبخند ژکوند وارد شد که صورتشو هزار برابر زشت تر از اون چیزی که نشون میداد زشت کرده بود
حتما خیر سرش چون رفته ریده حالش خوبه
ولی فک کنم یه کاسه ای زیر نیم کاسس
ا.ت ویو
استاد اومد توی کلاس عینکشو با دستش برد بالا تر .
جین:خب خب بچه ها یه خبر خوب براتون دارم
آقای ۰و همین العان به من اطلاع دادن که میخوان یه مهمونی رو ترتیب ببینن که برای جفت ها هستش
(همه بچه ها خوشحال شدن)
جین :امید وارم امشب بهتون خوش بگذره البته با جفتتون. خب بریم برای مبحث اخرمون
ا.ت ویو
زیاد حالم خوب نبود حالت تهوع داشتم برای همین از استاد اجازه خواستم که برم بیرون یه هوایی بخورم.
از کلاس زدم بیرون یه ربع به زنگ مونده بود .
صورتمو شستم و نشستم روی یکی از نیمکتا
یه ربع بیست دقیقه گذشت که زنگ خونه خورد
من چون هنوز حالم خوب نبود یکم دیر تر میرم توی کلاس
جین:خب بچه ها درس امروزمون تموم شد من برم کتمو از توی کمد مدیرا بیارم بر میگرم خداحافظ امشب بهتون خوش بگذره میبینمتون
(بچه ها کم کم داشتن میرفتن)
می هی ویو
حالا وقته قسمت دومه نقشس باید یه چیزه مهمو از توی کیف ا.ت بردارم تا مجبور بشه بر گرده تا برداره
یواس یواش منتظر موندم همه بچه ها برن
کلاس خالی خالی شد رفتم سمت در یه نگاهی انداختم که استاد نیاد
رفتم سمت کیف ا.ت داشتم دنبال چیز با ارزشی میگشتم اهااااااا پیدا کردم لپتاپ تکالیف امروزم بیشترش با لبتاپه پس مجبوره بر گرده .
لبتاپشو گذاشتم زیر میز و در کیفو بستم و گرفتم دستم و منتظر استاد موندم.
ولی زودتر از اون ا.ت اومد
می هی:اووووو ا.ت ا.ت(رفت سمت ا.ت)
ا.ت:بله می هی چیزی شده
می هی:(کیفو برد سمتش)بیا کیفت
ا.ت:اووو ممنون می هی
می هی:خواهش میکنم عزیزم بلخره دوستیما این حرفا چیه.
ا.ت:(هنگ کرده)ا...ا...آره..م..مرسی
می هی:اوهوم(لبخند)
ا.ت:(به خودش اومد)اهاا باشه خدافظ .اها راستی نمیای بریم
می هی :من ؟؟نه استاد کار دارم
ا.ت:ااا اوکی خدافظ(رفت)
خوابم میاد✔
(صدای در کلاس)
جین :بفرمائید
آقای چو :آقای پارک یه لحظه تشریف میارید؟
جین:بله حتما.(رفت جلوی در و درو پشت سرش بست)
می هی ویو
داشتم میرفتن سمت کلاس که دیدم آقای چو و جین دارن باهم حرف میزنن منم سرو وضعمون درست کردم و رفتم جلو تا رفتم حرفشون رو قطع کردن .حتما میخواست درباره ی مهمونی امشب بگه برای همین با لبخند ژکوند احترام گذاشتم و رو به جین گفتم
می هی :ببخشید استاد میتونم برم داخل
جین:اووو آره حتما چرا که نه (از جلوی در رفت کنار)
(می هی رفت توی کلاس)
ا.ت ویو
یهو در باز شد مشتاق دیدار استاد بودم اما چشمم به جمال اون دختره ی عوضی می هی باز شد .
با یه لبخند ژکوند وارد شد که صورتشو هزار برابر زشت تر از اون چیزی که نشون میداد زشت کرده بود
حتما خیر سرش چون رفته ریده حالش خوبه
ولی فک کنم یه کاسه ای زیر نیم کاسس
ا.ت ویو
استاد اومد توی کلاس عینکشو با دستش برد بالا تر .
جین:خب خب بچه ها یه خبر خوب براتون دارم
آقای ۰و همین العان به من اطلاع دادن که میخوان یه مهمونی رو ترتیب ببینن که برای جفت ها هستش
(همه بچه ها خوشحال شدن)
جین :امید وارم امشب بهتون خوش بگذره البته با جفتتون. خب بریم برای مبحث اخرمون
ا.ت ویو
زیاد حالم خوب نبود حالت تهوع داشتم برای همین از استاد اجازه خواستم که برم بیرون یه هوایی بخورم.
از کلاس زدم بیرون یه ربع به زنگ مونده بود .
صورتمو شستم و نشستم روی یکی از نیمکتا
یه ربع بیست دقیقه گذشت که زنگ خونه خورد
من چون هنوز حالم خوب نبود یکم دیر تر میرم توی کلاس
جین:خب بچه ها درس امروزمون تموم شد من برم کتمو از توی کمد مدیرا بیارم بر میگرم خداحافظ امشب بهتون خوش بگذره میبینمتون
(بچه ها کم کم داشتن میرفتن)
می هی ویو
حالا وقته قسمت دومه نقشس باید یه چیزه مهمو از توی کیف ا.ت بردارم تا مجبور بشه بر گرده تا برداره
یواس یواش منتظر موندم همه بچه ها برن
کلاس خالی خالی شد رفتم سمت در یه نگاهی انداختم که استاد نیاد
رفتم سمت کیف ا.ت داشتم دنبال چیز با ارزشی میگشتم اهااااااا پیدا کردم لپتاپ تکالیف امروزم بیشترش با لبتاپه پس مجبوره بر گرده .
لبتاپشو گذاشتم زیر میز و در کیفو بستم و گرفتم دستم و منتظر استاد موندم.
ولی زودتر از اون ا.ت اومد
می هی:اووووو ا.ت ا.ت(رفت سمت ا.ت)
ا.ت:بله می هی چیزی شده
می هی:(کیفو برد سمتش)بیا کیفت
ا.ت:اووو ممنون می هی
می هی:خواهش میکنم عزیزم بلخره دوستیما این حرفا چیه.
ا.ت:(هنگ کرده)ا...ا...آره..م..مرسی
می هی:اوهوم(لبخند)
ا.ت:(به خودش اومد)اهاا باشه خدافظ .اها راستی نمیای بریم
می هی :من ؟؟نه استاد کار دارم
ا.ت:ااا اوکی خدافظ(رفت)
خوابم میاد✔
۲.۱k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.