(ادامه پارت 14)
(ادامه پارت 14)
تهیون بدونی هیچ جوابی از بومگیو رد شد اما بومگیو...
ولی بومگیو اونقدر از دست تهیون عصبانی بود که اون رو محکم به دیوار کوبید... و دید تهیون بی جون روی زمین . ..
بومگیو: تهیونااااا! پاشو... ببخشید! من بهت نیاز دارم! ( گریه ی خیلی شدید)
الو! سلام... یه امبولانس میخواستم ... مدرسه ی هانلیم...
$: باشه امبولانس داره میاد فقط تو ارامش تو حفظ کن.
بومگیو : باشه! ممنون!
تهیون رو به همون بیمارستانی بردن که کای توش بود... کای فردا مرخص میشد... اما صاحب خونهی کای به نیکی گفته بود که باید برن یه جای دیگه خونه پیدا کنن نیکی: پس ما چیکار کنیم؟ بومگیو: نگران نباش من که تنهام بیاین پیش من باشه؟ خب من الان باید برم یه جایی... مراقب خودت باش
اها یکیم من فردا کای رو میارم لازم نیست تو بیای!
بومگیو: کای! فردا میتونی خودت بری خونه؟ کای : اتفاقی افتاده؟
بومگیو : نه... خودت میتونی بری؟ کای: اره !
بومگیو: باشه ! پس من فردا برات تاکسی میگیرم تو ام برو خونه! باشه؟
حالا هم بخواب! شب بخیر 🫂
و بومگیو رفت به سمت؛
تهیون بدونی هیچ جوابی از بومگیو رد شد اما بومگیو...
ولی بومگیو اونقدر از دست تهیون عصبانی بود که اون رو محکم به دیوار کوبید... و دید تهیون بی جون روی زمین . ..
بومگیو: تهیونااااا! پاشو... ببخشید! من بهت نیاز دارم! ( گریه ی خیلی شدید)
الو! سلام... یه امبولانس میخواستم ... مدرسه ی هانلیم...
$: باشه امبولانس داره میاد فقط تو ارامش تو حفظ کن.
بومگیو : باشه! ممنون!
تهیون رو به همون بیمارستانی بردن که کای توش بود... کای فردا مرخص میشد... اما صاحب خونهی کای به نیکی گفته بود که باید برن یه جای دیگه خونه پیدا کنن نیکی: پس ما چیکار کنیم؟ بومگیو: نگران نباش من که تنهام بیاین پیش من باشه؟ خب من الان باید برم یه جایی... مراقب خودت باش
اها یکیم من فردا کای رو میارم لازم نیست تو بیای!
بومگیو: کای! فردا میتونی خودت بری خونه؟ کای : اتفاقی افتاده؟
بومگیو : نه... خودت میتونی بری؟ کای: اره !
بومگیو: باشه ! پس من فردا برات تاکسی میگیرم تو ام برو خونه! باشه؟
حالا هم بخواب! شب بخیر 🫂
و بومگیو رفت به سمت؛
۳.۳k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.