اون دوتا راه میفتن و میرن سر کلاساشون که دیگه زنگ آخر می
اون دوتا راه میفتن و میرن سر کلاساشون که دیگه زنگ آخر می خوره.
ابیگل میاد دنبال روبی.روبی با آکوا خداحافظی میکنه
و بعد راه میفته میره خونه
وسط راه یکم با خواهرش حرف میزنه
_خب روز اول مدرسه چطور بود
_عالی یه دوست هم پیدا کردم!
_وای واقا؟
_معلومه
÷÷÷÷÷در ذهن ابیگل÷÷÷÷÷÷÷
خوشحالم که روبی مثل من تنها نمیشه.دورانی که من گذروندم خیلی وحشتناک بود
☆:در این لحظه روبی سکوت رو میشکنه و یهو می دوه
ابیگل اول میفته دنبالش ولی میبینه دختر عمه اش رو دیده
آیکو:دختر دایی میشه من بیام خونه ی شما؟
ابیگل:معلومه خیلی هم خوبه
روبی خیلی خوش حال میشه و دست دختر عمه اش رو میگیره
زاهر آیکو
موهای سیاه و چشم های قهوه ای
☆:میرن خونه و میشینن تا غذا بخورن
آیکو:دلیل اینکه باید پیش شما بمونم اینه که مامان بابا یه سفر کاری رفتن که کله تابستونه
روبی:آجی میشه کل تابستون رو با ما باشه؟
ابیگل:تو به خاطر سرتان و کرونا و آنفولانزا کل سال تحصیلی رو نبودی و وقتی روز آخر اومدی،و الانم تابستونه.آره میشه
ابیگل میاد دنبال روبی.روبی با آکوا خداحافظی میکنه
و بعد راه میفته میره خونه
وسط راه یکم با خواهرش حرف میزنه
_خب روز اول مدرسه چطور بود
_عالی یه دوست هم پیدا کردم!
_وای واقا؟
_معلومه
÷÷÷÷÷در ذهن ابیگل÷÷÷÷÷÷÷
خوشحالم که روبی مثل من تنها نمیشه.دورانی که من گذروندم خیلی وحشتناک بود
☆:در این لحظه روبی سکوت رو میشکنه و یهو می دوه
ابیگل اول میفته دنبالش ولی میبینه دختر عمه اش رو دیده
آیکو:دختر دایی میشه من بیام خونه ی شما؟
ابیگل:معلومه خیلی هم خوبه
روبی خیلی خوش حال میشه و دست دختر عمه اش رو میگیره
زاهر آیکو
موهای سیاه و چشم های قهوه ای
☆:میرن خونه و میشینن تا غذا بخورن
آیکو:دلیل اینکه باید پیش شما بمونم اینه که مامان بابا یه سفر کاری رفتن که کله تابستونه
روبی:آجی میشه کل تابستون رو با ما باشه؟
ابیگل:تو به خاطر سرتان و کرونا و آنفولانزا کل سال تحصیلی رو نبودی و وقتی روز آخر اومدی،و الانم تابستونه.آره میشه
۳۸۰
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.