وقتی عضو هشتمی و تازه باهات آشنا شدن
جیمین:توی اتاق کمپانی منتظر رسیدنت بود چون از قبل از طرف کمپانی به اطلاعش رسیده بود که میای.. با خودش بلند بلند حرف میزد: ما که نیازی به عضو هشتم نداشتیم چرا یکیو اوردن؟ مطمئنم خیلی خوب از آب در نمیاد...
صدای در غر غر هاشو شکست: بیا داخل
*سرشو پایین نگه داشته بود تا وارد اتاق بشی*
همراه یکی از استف ها وارد اتاق شدی-با دست صندلی رو بهت نشون داد:بشین!
کیفتو روی میز گذاشتی و با دلهره دست هاتو به هم متصل کردی
*سرشو بالا گرفت و بهت خیره شد* اوم..قبلا از طرف کمپانی تو رو گفتن بهم چوی ا.ت!؟
«بله» ریزی گفتی و چند بار پشت سر هم پلک زدی..سرتو پایین بردی نفستو بیرون دادی-
*انگشت هاشو زیر چونت گذاشت و سرتو بالا آورد* نمیدونم چرا داشتم برای اومدنت غر غر میکردم..ولی..مرسی که اومدی مطمئنم...با وجودت گروهمون عالی تر میشه
*نزدیک گوشت شد و کنار گوشت زمزمه کرد* فعلا با کسی جز من گرم نگیر چون نمیتونم حس و حالمو کنترل کنم دختر کوچولو!
تهیونگ: قبل از همه راجع بهت تحقیق کرده بود و بگی نگی خوشش اومده بود!
از اتاق مدیریت بیرون اومدی و با استفِت آقای یانگ هم قدم شدی..
از اینکه قبول شده بودی خیلی خوشحال بودی و خوشحالیتو با آقای یانگ با بغل کردن تقسیم کردی
*با فک منقبض شده سمتت میاد و دستتو از دور گردن آقای یانگ برمیداره* کیم ا.ت!باید سریعا بریم!
تی شرتتو مرتب میکنی و با خداحافظی از آقای یانگ دور میشی
دستتو محکم تر میگیره و از کمپانی خارج میشید: نسبت نزدیکی با آقای یانگ داری؟
«نه» خشکی بهش تحویل میدی و سوالتو ادامه میدی: چطور؟؟
آروم از پله ها پایین میاد و بهت خیره میشه: کیم ا.ت! من از قبل تورو میشناسم! و اینم میخوام بهت بگم
*سرشو نزدیکت میاره و لاله گوشتو آروم میبوسه*ببخشید..ولی فقط برای خودمی!
جونگ کوکیییییی پارت بعد
صدای در غر غر هاشو شکست: بیا داخل
*سرشو پایین نگه داشته بود تا وارد اتاق بشی*
همراه یکی از استف ها وارد اتاق شدی-با دست صندلی رو بهت نشون داد:بشین!
کیفتو روی میز گذاشتی و با دلهره دست هاتو به هم متصل کردی
*سرشو بالا گرفت و بهت خیره شد* اوم..قبلا از طرف کمپانی تو رو گفتن بهم چوی ا.ت!؟
«بله» ریزی گفتی و چند بار پشت سر هم پلک زدی..سرتو پایین بردی نفستو بیرون دادی-
*انگشت هاشو زیر چونت گذاشت و سرتو بالا آورد* نمیدونم چرا داشتم برای اومدنت غر غر میکردم..ولی..مرسی که اومدی مطمئنم...با وجودت گروهمون عالی تر میشه
*نزدیک گوشت شد و کنار گوشت زمزمه کرد* فعلا با کسی جز من گرم نگیر چون نمیتونم حس و حالمو کنترل کنم دختر کوچولو!
تهیونگ: قبل از همه راجع بهت تحقیق کرده بود و بگی نگی خوشش اومده بود!
از اتاق مدیریت بیرون اومدی و با استفِت آقای یانگ هم قدم شدی..
از اینکه قبول شده بودی خیلی خوشحال بودی و خوشحالیتو با آقای یانگ با بغل کردن تقسیم کردی
*با فک منقبض شده سمتت میاد و دستتو از دور گردن آقای یانگ برمیداره* کیم ا.ت!باید سریعا بریم!
تی شرتتو مرتب میکنی و با خداحافظی از آقای یانگ دور میشی
دستتو محکم تر میگیره و از کمپانی خارج میشید: نسبت نزدیکی با آقای یانگ داری؟
«نه» خشکی بهش تحویل میدی و سوالتو ادامه میدی: چطور؟؟
آروم از پله ها پایین میاد و بهت خیره میشه: کیم ا.ت! من از قبل تورو میشناسم! و اینم میخوام بهت بگم
*سرشو نزدیکت میاره و لاله گوشتو آروم میبوسه*ببخشید..ولی فقط برای خودمی!
جونگ کوکیییییی پارت بعد
۱۴.۳k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.