وقتی پریودی...

#سناریو #استری_کیدز #بنگچان #بی_تی_اس

پتو رو کنار زدی که با ملافه خونی مواجه شدی،اول شوکه شدی ولی بعد سعی کردی خودتو جمع کنی و قبل از اینکه چان بیاد این خراب کاریو تمیز کنی
+لعنت بهت ات لعنت بهت
همونطور که ملافه رو در میاوردی زیر لب خودتو سرزنش میکردی
+چطور بعد از دل درد دیشبت نفهمیدی قراره پریود شی
هوفی کشیدی و دستتو روی سرت گذاشتی و آروم لب زدی
+چان نباید بفهمه،نباید بفهمه
-چیو نباید بفهمم؟
به سمت صدا برگشتی و دیدی توی چارچوب وایستاده،استرس گرفتی و ملافه خونی رو پشت سرت قایم کردی
+ه..هیچی
جلو اومد و لبخندی زد
-اون چیه پشتت؟
سرتو پایین گرفتی
+ملافه
-خب چرا جمعش کردی؟
حرفی نزدی و همچنان به پایین نگاه میکردی. جلوت زانو زد و تو چشمات نگاه کرد
- عزیزم این چیزا طبیعیه،نباید خجالت بکشی
بلند شد،موهاتو کنار گوشت زد و با لبخند بهت نگاه کرد
- پریود شدی نه؟
سرتو تکون دادی که براید استایل بغلت کرد،تعجب کردی
+چان چیکار میکنی
-یکم دیگه میفهمی
+ ولی آخه...
-نکنه خوراکی نمیخوای؟
روی میز داخل آشپزخونه گذاشتت که با حجم عظیمی از خوراکی مواجه شدی
+اینا دیگه چین
-خوراکی واسه عشقم
+تو میدونستی؟
خنده ای کرد و لباتو بوسید
- من همه جوره حواسم بهت هست کوچولو
خندیدی و بغلش کردی
+ممنونم چانی،ممنونم که وارد زندگیم شدی
-من بیشتر ازت ممنونم فرشته من