Name: Serial killer
Name: Serial killer
Part: 5
۰۰۰۰۰۰۰
_حالا حالا ها کلی باهات کار دارم (پوزخند
بورا سعی میکنه از دست تهیونگ فرار کنه ولی تهیونگ سریع مچ دست بورا رو میگیره
_چرا سعی میکنی از دست من فرار کنی لیتل (پوزخند
_ شب میخوام برم مهمونی دختر خوبی باش و شیطونی نکن و سعی نکن فرار کنی
تهیونگ مچ دست بورا رو ول میکنه و بورا سریع میره بیرون
۰۰۰۰۰۰۰
تهیونگ سوار ماشین میشه و به سمت مهمونی میره و وقتی که میرسه از ماشین پیاده میشه و همه نگاه ها میره روی تهیونگ
•پسرم پس همسرت کجاست شنیدم که دوست دختر داری (علامه عمه تهیونگ )
_اون نیومد خواست خونه بمونه
بورا ویو )
نیمه شب بود کیونگ لباسش رو عوض کرد و یک ماسک سیاه با یک کلاه پوشید و از در پشتی بیرون عمارت رفت
پایان بورا ویو )
تهیونگ وقتی میاد داخل عمارت و میبینه بورا نیست میز رو روی زمین پرت میکنه )
_ مگه شما داشتین چه غلطی میکردین مگه شما(روبه نگهبانان
_ باید برام پیداش کنین فهمیدین (اعصبانی و داد
چند سال بعد )
بورا توی اون مدت با یه پسر جدیدی آشنا شده و یک روز که داشت به خونه دوست پسرش میرفت دید که دوست پسرش داره با یه مرد حرف میزنه بورا فال گوش وایساده بود
¥من نمیتونم به شما بورا رو بفروشم (علامت دوست پسر بورا )
بورا وقتی اون حرف رو شنید بغضش گرفت و قلبش تیر میکشید بورا وقتی یهو وارد اونجا میشه و اون مرد چون پشتش به بورا بود نمیتونست اون رو ببینه )
¥فکر کنم خودت همچی رو شنیدی من متاسفم
اون مرد وقتی بلند شد وقتی برگشت دست و پای بورا یخ زد
_ چرا تعجب کردی لیتل انتظار نداشتی دوباره منو ببینی ؟ ولی ساری من برگشتم چقدر دلم برات تنگ شده بود فکر میکنی بتونی به تایگر کوچولو حال بدی هومم؟
_دیگه نمیتونی از دستم فرار کنی بیب من اینجام (پوزخند و خنده شیطانی.............
۰۰۰۰۰۰
ببخشید بچه ها میدونم بد شد قول میدم بعدی بهتر باشه چون من داشتم برای امتحان میخوندم یکم چشام خواب آلود بود اگه بد شد واقعا ببخشید قول میدم پارت بعد بهتر باشه
۲۰ تا لایک
۵ تا کامنت
Part: 5
۰۰۰۰۰۰۰
_حالا حالا ها کلی باهات کار دارم (پوزخند
بورا سعی میکنه از دست تهیونگ فرار کنه ولی تهیونگ سریع مچ دست بورا رو میگیره
_چرا سعی میکنی از دست من فرار کنی لیتل (پوزخند
_ شب میخوام برم مهمونی دختر خوبی باش و شیطونی نکن و سعی نکن فرار کنی
تهیونگ مچ دست بورا رو ول میکنه و بورا سریع میره بیرون
۰۰۰۰۰۰۰
تهیونگ سوار ماشین میشه و به سمت مهمونی میره و وقتی که میرسه از ماشین پیاده میشه و همه نگاه ها میره روی تهیونگ
•پسرم پس همسرت کجاست شنیدم که دوست دختر داری (علامه عمه تهیونگ )
_اون نیومد خواست خونه بمونه
بورا ویو )
نیمه شب بود کیونگ لباسش رو عوض کرد و یک ماسک سیاه با یک کلاه پوشید و از در پشتی بیرون عمارت رفت
پایان بورا ویو )
تهیونگ وقتی میاد داخل عمارت و میبینه بورا نیست میز رو روی زمین پرت میکنه )
_ مگه شما داشتین چه غلطی میکردین مگه شما(روبه نگهبانان
_ باید برام پیداش کنین فهمیدین (اعصبانی و داد
چند سال بعد )
بورا توی اون مدت با یه پسر جدیدی آشنا شده و یک روز که داشت به خونه دوست پسرش میرفت دید که دوست پسرش داره با یه مرد حرف میزنه بورا فال گوش وایساده بود
¥من نمیتونم به شما بورا رو بفروشم (علامت دوست پسر بورا )
بورا وقتی اون حرف رو شنید بغضش گرفت و قلبش تیر میکشید بورا وقتی یهو وارد اونجا میشه و اون مرد چون پشتش به بورا بود نمیتونست اون رو ببینه )
¥فکر کنم خودت همچی رو شنیدی من متاسفم
اون مرد وقتی بلند شد وقتی برگشت دست و پای بورا یخ زد
_ چرا تعجب کردی لیتل انتظار نداشتی دوباره منو ببینی ؟ ولی ساری من برگشتم چقدر دلم برات تنگ شده بود فکر میکنی بتونی به تایگر کوچولو حال بدی هومم؟
_دیگه نمیتونی از دستم فرار کنی بیب من اینجام (پوزخند و خنده شیطانی.............
۰۰۰۰۰۰
ببخشید بچه ها میدونم بد شد قول میدم بعدی بهتر باشه چون من داشتم برای امتحان میخوندم یکم چشام خواب آلود بود اگه بد شد واقعا ببخشید قول میدم پارت بعد بهتر باشه
۲۰ تا لایک
۵ تا کامنت
۵.۳k
۲۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.