پارت ۱۴ اکیپ من
ات: ولی خوش گذشت، خیلی باهم حرف می زدیم
کوک: اون روز گروه سرود راه انداخته بودیم
تهیونگ: و از جارو به عنوان میکروفون استفاده کردیم
همه: خنده
(فردا)
من زود تر از بغیه بیدار شدم همه خواب بودن یه پیرهن سفید پوشیدمو و رفتم بیرون و دور و اطراف و گشتم که...
هیونجین: خب خب، میبینم که تنها شدیم
ات: نمیزاری راحت باشم نه؟
اومد نزدیکم، رفتم عقب که دستمو گرفت نزاشت برم عقب صورتشو بهم نزدیک کرد
ات: ولم کن عوضی
کمرمو گرفت
هیونجین: نمی خوام ولت کنم...، بیب
ات: بیب؟ پسره اشغال روان...
نزاشت حرفم تموم شه که لباشو گزاشت رو لبام، اونقدر عصبانی شدم که با پا زدم تو شکمش
هیونجین: آخخ...دختره ی...
دستمو گرفت برد تو چادر خودش انگار فقط خودش بود
ات: ولم کن... اخ، دستم درد گرفت
هیونجین: قصد ندارم ولت کنم
منو انداخت رو تشکش و روم خیمه زد
ات: بزار ب...
حرفم با کوبونده شدن لباش رو لبام نصفه موند، داشت گریم میگرفت
داشت دکمه های لباسمو باز می کرد دستشو کرد زیر پیرهنم
ات: نکن عوضی (گریه)
هیونجین: گریه نکن بیبی گرل
دستشو برد سمت شلوارم، میخواستم دستشو بگیرم که دستمو گرفت
ات: اینکارو نکن، من باکرم (گریه شدید)
هیونجین: پس مال خودم میکنمت
از همون اول میخواست واردم کنه، لباسای خودشم در اورده بود، انگشت وسط و انگشت اشارشو واردم کرد و تند تند توم تکون داد
ات:*جیغ کوتاه * عوضی، دیوونه (گریه خیلی شدید)
تا اومد واردم کنه...
جیمین: داری چه گوهی میخوری، هااا؟(داد)
اومد یه لگد زد به هیونجین افتاد اونور
جیمین: حالت خوبه؟
ات: خو.. هق.بم
یادم اومد لباس تنم نیست
ات: جیغ (خودمو جمع کردم)
جیمین: چته
ات: من لباس تنم نیست
جیمین: ها، درسته
رفت بیرون من زود لباس تنم کردم
جیمین ویو *
بیدار شدم دیدم ات نیست بچه ها رو بیدار کردم و رفتیم دنبالش بگردیم که صداشو از تو چادر هیونجین شنیدم فهمیدم بلایی سرش اورده زود رفتم تو چادر هیونجین رو ات خیمه زده بود و میخواست واردش کنه
از چادر رفتم بیرون تا لباسشو بپوشه
کوک: پیداش کردی؟
جیمین: اوهوم
کوک: کجا بود
جیمین: خودش میگه
ات از چادر دومد بیرون
کوک: کجا بودی؟ نگرانت شدیم
ات: داستانش طولانیه
رفتیم تو چادر خودمون
جیهوپ: کجا بودی دختر؟
ات: من.. خب...چیزه.. راستش(تعریف میکنه)
تهیونگ: این پسره می خواد بمیره؟ اهییش
جیهوپ: پسره ی عوضی، دیوونه، هرزه، بووق، بووق
ات: تاحالا ندیدم فحش بدی
جیهوپ: اون الان میخواسته بهت تجاوز کنه، چیکار به فحش دادن من داری
ات: درسته،.. اهم، ببخشید (جدی شدن)
کوک: ولی راست میگه دیگه هیونگ، تاحالا فحش نمیدادی
تهیونگ: شما دوتا دیوونه این
ات: چشمات دیوونه میبینه
(دو روز بعد)
مدیر: زود باشین...
ادامه دارد...
کوک: اون روز گروه سرود راه انداخته بودیم
تهیونگ: و از جارو به عنوان میکروفون استفاده کردیم
همه: خنده
(فردا)
من زود تر از بغیه بیدار شدم همه خواب بودن یه پیرهن سفید پوشیدمو و رفتم بیرون و دور و اطراف و گشتم که...
هیونجین: خب خب، میبینم که تنها شدیم
ات: نمیزاری راحت باشم نه؟
اومد نزدیکم، رفتم عقب که دستمو گرفت نزاشت برم عقب صورتشو بهم نزدیک کرد
ات: ولم کن عوضی
کمرمو گرفت
هیونجین: نمی خوام ولت کنم...، بیب
ات: بیب؟ پسره اشغال روان...
نزاشت حرفم تموم شه که لباشو گزاشت رو لبام، اونقدر عصبانی شدم که با پا زدم تو شکمش
هیونجین: آخخ...دختره ی...
دستمو گرفت برد تو چادر خودش انگار فقط خودش بود
ات: ولم کن... اخ، دستم درد گرفت
هیونجین: قصد ندارم ولت کنم
منو انداخت رو تشکش و روم خیمه زد
ات: بزار ب...
حرفم با کوبونده شدن لباش رو لبام نصفه موند، داشت گریم میگرفت
داشت دکمه های لباسمو باز می کرد دستشو کرد زیر پیرهنم
ات: نکن عوضی (گریه)
هیونجین: گریه نکن بیبی گرل
دستشو برد سمت شلوارم، میخواستم دستشو بگیرم که دستمو گرفت
ات: اینکارو نکن، من باکرم (گریه شدید)
هیونجین: پس مال خودم میکنمت
از همون اول میخواست واردم کنه، لباسای خودشم در اورده بود، انگشت وسط و انگشت اشارشو واردم کرد و تند تند توم تکون داد
ات:*جیغ کوتاه * عوضی، دیوونه (گریه خیلی شدید)
تا اومد واردم کنه...
جیمین: داری چه گوهی میخوری، هااا؟(داد)
اومد یه لگد زد به هیونجین افتاد اونور
جیمین: حالت خوبه؟
ات: خو.. هق.بم
یادم اومد لباس تنم نیست
ات: جیغ (خودمو جمع کردم)
جیمین: چته
ات: من لباس تنم نیست
جیمین: ها، درسته
رفت بیرون من زود لباس تنم کردم
جیمین ویو *
بیدار شدم دیدم ات نیست بچه ها رو بیدار کردم و رفتیم دنبالش بگردیم که صداشو از تو چادر هیونجین شنیدم فهمیدم بلایی سرش اورده زود رفتم تو چادر هیونجین رو ات خیمه زده بود و میخواست واردش کنه
از چادر رفتم بیرون تا لباسشو بپوشه
کوک: پیداش کردی؟
جیمین: اوهوم
کوک: کجا بود
جیمین: خودش میگه
ات از چادر دومد بیرون
کوک: کجا بودی؟ نگرانت شدیم
ات: داستانش طولانیه
رفتیم تو چادر خودمون
جیهوپ: کجا بودی دختر؟
ات: من.. خب...چیزه.. راستش(تعریف میکنه)
تهیونگ: این پسره می خواد بمیره؟ اهییش
جیهوپ: پسره ی عوضی، دیوونه، هرزه، بووق، بووق
ات: تاحالا ندیدم فحش بدی
جیهوپ: اون الان میخواسته بهت تجاوز کنه، چیکار به فحش دادن من داری
ات: درسته،.. اهم، ببخشید (جدی شدن)
کوک: ولی راست میگه دیگه هیونگ، تاحالا فحش نمیدادی
تهیونگ: شما دوتا دیوونه این
ات: چشمات دیوونه میبینه
(دو روز بعد)
مدیر: زود باشین...
ادامه دارد...
۹.۹k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.