رز سفید p1۶
+ج..جونگکوک....
_جانم.....
+باید حتما بچه دار بشیم؟....
_اره عزیزم.....برای پیشرفت باندمون باید بچه دار بشیم و وارث داشته باشیم....
+اوهوم....
+میگم....
_جان...
+تو که فقط منو بخاطر بچه نمیخوای..؟
یه چند ثانیه ای گذشت که با دستاش دو طرف صورتمو گرفت و پیشونیامونو بهم چسبوند....
_تو چشمام زل بزن...
+با چشمای اشکیم بهش زل زدم....
_چرا فکر میکنی من اینکارو میکنم....
+نمیدونم.....
بغلم کرد و گفت...
خیالت راحت.... و لبمو بوسید......
شامو خوردیم.....منم هرچی به شب نزدیک میشدیم....
نگرانتر میشدم....
بعد از شام کنار هم نشستیم...
×پس لطفا کاری که گفتم و بکنید....
با این حرف دوباره یه لرز به تنم افتاد.....
+ب..بله....
و دست کوکو فشار دادم....
مامان بابای کوک رفتن....
_کارلا.....چرا انقدر یخی؟...استرس داری.؟؟
+ن...نه....خوبم
_بیا بغلم ببینم
رفتم رو پاهاش نشستم و دستامو دور گردنش حلقه کردم......
_چقدر ضربان قلبت بالاست....
کارلااااا.... گریه نکننن.....
لوس شدیااا...
+باشه.....(بغض)
_به من اعتماد نداری؟!
+نه(خنده)
چون میدونم بی جنبه ایی....
_مسخره.... بی جنبه هم خودتی.....
بریم تو اتاق دیگه....
+نههههه....
_گفتم نترس دیگه.....
+رفتیم بالا....و شروع به بوسیدن هم کردیم و من از استرس نفسم بالا نمیومد....
_میتونم؟
+آ..آره....
........
_خوبی....
+آ..آره...
_سخت بود؟
#جین
#رمان
#وانشات
#جیمین
#نامجون
#تهیونگ
#جونگکوک
#یونگی
#جیهوپ
#بی_تی_اس
_جانم.....
+باید حتما بچه دار بشیم؟....
_اره عزیزم.....برای پیشرفت باندمون باید بچه دار بشیم و وارث داشته باشیم....
+اوهوم....
+میگم....
_جان...
+تو که فقط منو بخاطر بچه نمیخوای..؟
یه چند ثانیه ای گذشت که با دستاش دو طرف صورتمو گرفت و پیشونیامونو بهم چسبوند....
_تو چشمام زل بزن...
+با چشمای اشکیم بهش زل زدم....
_چرا فکر میکنی من اینکارو میکنم....
+نمیدونم.....
بغلم کرد و گفت...
خیالت راحت.... و لبمو بوسید......
شامو خوردیم.....منم هرچی به شب نزدیک میشدیم....
نگرانتر میشدم....
بعد از شام کنار هم نشستیم...
×پس لطفا کاری که گفتم و بکنید....
با این حرف دوباره یه لرز به تنم افتاد.....
+ب..بله....
و دست کوکو فشار دادم....
مامان بابای کوک رفتن....
_کارلا.....چرا انقدر یخی؟...استرس داری.؟؟
+ن...نه....خوبم
_بیا بغلم ببینم
رفتم رو پاهاش نشستم و دستامو دور گردنش حلقه کردم......
_چقدر ضربان قلبت بالاست....
کارلااااا.... گریه نکننن.....
لوس شدیااا...
+باشه.....(بغض)
_به من اعتماد نداری؟!
+نه(خنده)
چون میدونم بی جنبه ایی....
_مسخره.... بی جنبه هم خودتی.....
بریم تو اتاق دیگه....
+نههههه....
_گفتم نترس دیگه.....
+رفتیم بالا....و شروع به بوسیدن هم کردیم و من از استرس نفسم بالا نمیومد....
_میتونم؟
+آ..آره....
........
_خوبی....
+آ..آره...
_سخت بود؟
#جین
#رمان
#وانشات
#جیمین
#نامجون
#تهیونگ
#جونگکوک
#یونگی
#جیهوپ
#بی_تی_اس
۱۷.۳k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.