تکپارتی
وقتی شرط میبندید و ...
تو و بزگترین رقیبت دور از چشم مردم با هم قرار گذاشتید تا باهم معامله کنید . لینو با چهره ی بازیگوش که نشونه ای از سرگرمی توش مشخص بود با صدایی رسا گفت . _ خب الان که من و تو با هم تنها شدیم اتفاق های زیادی میتونه رخ بده . نفسی بیرون داد و به میز بیلیارد لم داد . _ شرطت چیه خانوم بازنده ؟ پوزخند عصبی از روی حرفش زدی و جواب دادی . + زیاده روی نکن ، نمیخواهم وقتی باختی ضایع بشی . شرطم اینه که اگر تو باختی باید بیلیارد رو کنار بزاری . پوزخند لینو محو شد و قیافش جدی شد . _ و اگر تو فسقلی ببازی باید دوست دخترم بشی . به نظرت درخواست احمقانه ای اومد و میدونستی بهش نمیبازی . دستت رو بهش دادی . + موفق باشی بازنده . از دستت رو تو به سمت خودش کشید و دم گوشت زمزمه کرد . _ از همین الان برای باخت آماده باش . و بعد تو رو رها کرد . هر دو شروع به بازی کردین ، این بازی برای هر دوی شما جدی بود و همین شما رو ترغیب به رقابت میکرد . دوباره نوبت تو شد . چوب رو از بین رون هات برداشتی و خم شدی تا توپی رو که هدفت بود با سر چوب بزنی . خم شدی و به توپ ضربه زدی ولی چوب از زیر دستت در رفت و توپ به سمت دیگه هدایت شد . خواستی تکونی بخوری که با چسبیده شدن بدن لینو به بدنت متوقف شدی . میتونستی نفس های داغش رو از پشت روی گردنت حس کنی . کنار رفتی و منتظر ری اکشنی از طرف لینو ماندی . لینو در حالی که با دست روی میز خم شده بود نگاهش رو بین تمام توپ ها چرخاند و بعد در بهترین وضعیت قرار گرفت و با دقت و تمرکز سر چوب رو به سمت توپ گرفت و ضربه زد و موفق شد که یه امتیاز دیگه رو برای خودش کنه . این تو رو عصبی و کلافه میکرد . نمیخواستی ضعیف بازی کنی و ببازی . اختلاف بین امتیاز تو و لینو حدودا ۵ تا بود . و شرط شما روی ۳۰ ضربه بود . بازی تا جایی ادامه پیدا کرد تا اختلاف تو و لینو به دو ضربه رسید . دست هات روی چوب سرد شده بود . لینو بعد از اینکه سر چوبش رو گچ زد به سمت میز برگشت . به تو نزدیک و نزدیک تر شد . نگاهش رو به توپ ها داد و به بدنت فشار وارد کرد . فاصله ی بین تو رو لینو کمتر از یک اینچ بودی . دستش رو از کنار بدنت روی میز گذاشت و چوب رو بین انگشت هایش قرار داد و آخرین ضربه رو محکم زد . و بعد کمی عقب رفت تا توی صورتت نگاه کنه . نزدیک به لب های تو لب زد . _ از الان تو متعلق به منی . فقط و فقط مال من . تو رو روی میز دراز کشوند و خودش متقابلاً روت خیمه زد لب هایش رو روی لب هات کوبید و عمیق مک زد طوری که مزه ی خون رو توی دهنت حس میکردی . در همین حین شروع به باز کردن دکمه های لباس تو کرد و لب هایش رو تا ترقوه ی تو پایین آورد و ردی از کبودی گذاشت . _ حالا نوبت تو است که مال من رو گچ بزنی .
تو و بزگترین رقیبت دور از چشم مردم با هم قرار گذاشتید تا باهم معامله کنید . لینو با چهره ی بازیگوش که نشونه ای از سرگرمی توش مشخص بود با صدایی رسا گفت . _ خب الان که من و تو با هم تنها شدیم اتفاق های زیادی میتونه رخ بده . نفسی بیرون داد و به میز بیلیارد لم داد . _ شرطت چیه خانوم بازنده ؟ پوزخند عصبی از روی حرفش زدی و جواب دادی . + زیاده روی نکن ، نمیخواهم وقتی باختی ضایع بشی . شرطم اینه که اگر تو باختی باید بیلیارد رو کنار بزاری . پوزخند لینو محو شد و قیافش جدی شد . _ و اگر تو فسقلی ببازی باید دوست دخترم بشی . به نظرت درخواست احمقانه ای اومد و میدونستی بهش نمیبازی . دستت رو بهش دادی . + موفق باشی بازنده . از دستت رو تو به سمت خودش کشید و دم گوشت زمزمه کرد . _ از همین الان برای باخت آماده باش . و بعد تو رو رها کرد . هر دو شروع به بازی کردین ، این بازی برای هر دوی شما جدی بود و همین شما رو ترغیب به رقابت میکرد . دوباره نوبت تو شد . چوب رو از بین رون هات برداشتی و خم شدی تا توپی رو که هدفت بود با سر چوب بزنی . خم شدی و به توپ ضربه زدی ولی چوب از زیر دستت در رفت و توپ به سمت دیگه هدایت شد . خواستی تکونی بخوری که با چسبیده شدن بدن لینو به بدنت متوقف شدی . میتونستی نفس های داغش رو از پشت روی گردنت حس کنی . کنار رفتی و منتظر ری اکشنی از طرف لینو ماندی . لینو در حالی که با دست روی میز خم شده بود نگاهش رو بین تمام توپ ها چرخاند و بعد در بهترین وضعیت قرار گرفت و با دقت و تمرکز سر چوب رو به سمت توپ گرفت و ضربه زد و موفق شد که یه امتیاز دیگه رو برای خودش کنه . این تو رو عصبی و کلافه میکرد . نمیخواستی ضعیف بازی کنی و ببازی . اختلاف بین امتیاز تو و لینو حدودا ۵ تا بود . و شرط شما روی ۳۰ ضربه بود . بازی تا جایی ادامه پیدا کرد تا اختلاف تو و لینو به دو ضربه رسید . دست هات روی چوب سرد شده بود . لینو بعد از اینکه سر چوبش رو گچ زد به سمت میز برگشت . به تو نزدیک و نزدیک تر شد . نگاهش رو به توپ ها داد و به بدنت فشار وارد کرد . فاصله ی بین تو رو لینو کمتر از یک اینچ بودی . دستش رو از کنار بدنت روی میز گذاشت و چوب رو بین انگشت هایش قرار داد و آخرین ضربه رو محکم زد . و بعد کمی عقب رفت تا توی صورتت نگاه کنه . نزدیک به لب های تو لب زد . _ از الان تو متعلق به منی . فقط و فقط مال من . تو رو روی میز دراز کشوند و خودش متقابلاً روت خیمه زد لب هایش رو روی لب هات کوبید و عمیق مک زد طوری که مزه ی خون رو توی دهنت حس میکردی . در همین حین شروع به باز کردن دکمه های لباس تو کرد و لب هایش رو تا ترقوه ی تو پایین آورد و ردی از کبودی گذاشت . _ حالا نوبت تو است که مال من رو گچ بزنی .
۱.۱k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.