شادی پارت 13
ویو یونا
صبح تو راه مدرسه بودم که سوجین رو دیدم بهش سلام کردم که گفت : یونا بین تو و تهیونگ خبریه ؟! با تعجب گفتم : نه چطور ؟ چیزی شده ؟! گفت : نه چیزی نشده فقط برام سواله چرا هر جا تو میری پشت سرت راه میوفته میاد گفتم : منظورت دیروزه ؟ گفت : آره چرا وقتی اکیپی اومدیم بیرون شما دو نفر پیش همدیگه این باید همه با هم باشیم تا بهمون خوش بگذره گفتم : آره درست میگی از این به بعد رفتیم بیرون پیش هم میمونیم که بهم لبخند زد و باشه ای گفت رسیدیم جلوی مدرسه دیدم چند تا دختر دور تهیونگ رو گرفتن یکیشون با ی لبخند رومخ گفت : میتونم اوپا صدات کنم ؟ اون یکی گفت : تو خیلی جذابی یکی دیگه گفت : میتونم شمارتو داشته باشم ؟ و بالاخره آخری گفت : دوست دختر داری ؟ نمیدونم چرا بعد از شنیدن این سوال جوش آوردم بدون اینکه به چیزی فکر کنم رفتم پیششون و جلوی تهیونگ وایسادم به سمت دخترا گفتم : آهای شما انقد سینگلی بهتون فشار آورده به هر کی میرسین شماره میخواین ؟! یکیشون با پررویی تمام گفت : خودت چرا الان اومدی طرفشو گرفتی ؟ صدای خنده های ریز تهیونگ رو از پشت سرم میشنیدم برگشتم طرف دختره و گفتم : هوی اگه میخوای سر به تنت بزارم همین الان گورتو گم کن دختره تا اومد چیزی بگه تهیونگ دستمو گرفت و با لبخند گفت : بیا بریم بحث نکن از حالت صورت اون دخترای پر رو معلوم بود دارن میسوزن ولی خودم ... خودم هنوز توی شوک بودم از این کار تهیونگ ... چه دلیلی داره بخواد دستمو بگیره و تا همین الان ول نکنه ؟ ... نه چیز خاصی نیست فقط به عنوان دوست اینکارو کرد آره مشکلی نیست
زنگ اول که ی کلاس خیلی خسته کننده بود تموم شد و زنگ بعد ورزش داشتیم لباس هامونو عوض کردیم و رفتیم سالن ورزش مربی هنوز نیومده بود که همون دخترای صبح با چند تا پسر اومدن طرفم حتما به خاطر تهیونگ بوده ولی من از ده تا پسر زورم بیشتر بود و میتونستم همشونو له کنم پس اهمیتی نداشت خیلی طبیعی داشتم به روبروم نگاه میکردم که یکیشون حرصش در اومد و اومد سمتم با تحقیر نگاش کردم که خواست با مشت بزنه توی صورتم که دستشو پیچوندم ی پسره اومد سمتم که تهیونگ اومد جلوم و بهش گفت : خجالت نمیکشی با دختر در میوفتی ؟ پسره گفت : چیشد نگرانش شدی بزنم لهش کنم ؟ من که اعصابم به هم خورده بود رفتم جلوی پسره و با زانو زدم اونجاش بعد گفتم : حواست باشه در مورد کی حرف میزنی آره من دخترم و بهش افتخار میکنم ولی از صد تا پسر مثل تو بهترم ...
صبح تو راه مدرسه بودم که سوجین رو دیدم بهش سلام کردم که گفت : یونا بین تو و تهیونگ خبریه ؟! با تعجب گفتم : نه چطور ؟ چیزی شده ؟! گفت : نه چیزی نشده فقط برام سواله چرا هر جا تو میری پشت سرت راه میوفته میاد گفتم : منظورت دیروزه ؟ گفت : آره چرا وقتی اکیپی اومدیم بیرون شما دو نفر پیش همدیگه این باید همه با هم باشیم تا بهمون خوش بگذره گفتم : آره درست میگی از این به بعد رفتیم بیرون پیش هم میمونیم که بهم لبخند زد و باشه ای گفت رسیدیم جلوی مدرسه دیدم چند تا دختر دور تهیونگ رو گرفتن یکیشون با ی لبخند رومخ گفت : میتونم اوپا صدات کنم ؟ اون یکی گفت : تو خیلی جذابی یکی دیگه گفت : میتونم شمارتو داشته باشم ؟ و بالاخره آخری گفت : دوست دختر داری ؟ نمیدونم چرا بعد از شنیدن این سوال جوش آوردم بدون اینکه به چیزی فکر کنم رفتم پیششون و جلوی تهیونگ وایسادم به سمت دخترا گفتم : آهای شما انقد سینگلی بهتون فشار آورده به هر کی میرسین شماره میخواین ؟! یکیشون با پررویی تمام گفت : خودت چرا الان اومدی طرفشو گرفتی ؟ صدای خنده های ریز تهیونگ رو از پشت سرم میشنیدم برگشتم طرف دختره و گفتم : هوی اگه میخوای سر به تنت بزارم همین الان گورتو گم کن دختره تا اومد چیزی بگه تهیونگ دستمو گرفت و با لبخند گفت : بیا بریم بحث نکن از حالت صورت اون دخترای پر رو معلوم بود دارن میسوزن ولی خودم ... خودم هنوز توی شوک بودم از این کار تهیونگ ... چه دلیلی داره بخواد دستمو بگیره و تا همین الان ول نکنه ؟ ... نه چیز خاصی نیست فقط به عنوان دوست اینکارو کرد آره مشکلی نیست
زنگ اول که ی کلاس خیلی خسته کننده بود تموم شد و زنگ بعد ورزش داشتیم لباس هامونو عوض کردیم و رفتیم سالن ورزش مربی هنوز نیومده بود که همون دخترای صبح با چند تا پسر اومدن طرفم حتما به خاطر تهیونگ بوده ولی من از ده تا پسر زورم بیشتر بود و میتونستم همشونو له کنم پس اهمیتی نداشت خیلی طبیعی داشتم به روبروم نگاه میکردم که یکیشون حرصش در اومد و اومد سمتم با تحقیر نگاش کردم که خواست با مشت بزنه توی صورتم که دستشو پیچوندم ی پسره اومد سمتم که تهیونگ اومد جلوم و بهش گفت : خجالت نمیکشی با دختر در میوفتی ؟ پسره گفت : چیشد نگرانش شدی بزنم لهش کنم ؟ من که اعصابم به هم خورده بود رفتم جلوی پسره و با زانو زدم اونجاش بعد گفتم : حواست باشه در مورد کی حرف میزنی آره من دخترم و بهش افتخار میکنم ولی از صد تا پسر مثل تو بهترم ...
۱.۶k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.