𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟒𝟎
ات: خب بیا
هردومون توی بغل هم خوابیدیم تا اینکه با حس تکون خوردن تخت چشمام رو باز کردم که دیدم تائه هیونگ اومده خودش بین ما جا کرده خوابیده لبخندی زدم و گونه اش بوسیدم و چشمام رو بستم
تا صبح سه تایی توی بغل همدیگه خوابیدیم .....
(صبح)
ته: صبح بخیر .... عه پسر من اینجا چی کار میکنه
ات: شیییی بزار بخوابه
ته :بیا جلو
ات :(صورتم رو یه خورده بردم جلو که لبش رو
گذاشت روی لبم و محکم مکید اما همون لحظه تائه هیونگ از خواب بیدار شد.....)
تائه هیونگ: بابا مامانم رو بوس نکن ...... اولین بوسه مال منه
ته: چشم پسرم ببخشید ..... بیا بغلم ببينمت ........ محکم بغلش کردم و با اون دستم ازت کشیدم توی بغل خودم
(سر میز صبحونه )
پ.ت: بچه ها الان که صبحونهتون رو خوردین بریم یه سر چهارنفری یه جایی بعد سریع برمیگردیم
ته: پس مامان چی
پ.ت: مامانت که میبینی سرش درد میکنه حتی واسه صبحونه هم نیومد ..... ما دیگه پیر شدیم تا سوار هواپیما میشیم ..... یه جامون از کار میوفته
ات: بابا جون این چه حرفیه..... شما کجا پیرید........
ته: باشه پس .......ات تا تو صبحونه بخوری من تائه رو میبرم لباسش رو عوض کنه ...... بیا اینجا بابایی تائه هیونگ رو بغل کرد و رفت سمت اتاقش
پ.ت دخترم ببخشید
ات :چی شده مگه بابا جون
پ.ت :هیچی عزیزم
ات: پس با اجازتون منم برم لباس بپوشم که بریم........
پ.ت :برو دخترم .......
(ات ویو)
نمی دونم چرا اما اصلا به جایی که داریم میریم حس خوبی ندارم ..... تائه هیونگ هم که اصلا از بغل من پایین نمیاد و همش تو بغل منه یا باباش ....... وقتی توی راه بودیم بابای تهیونگ همش داشت بابت چیزهای مسخره معذرت خواهی میکرد که هم من هم تهیونگ به هم با حالت علامت سوال نگاه می کردیم تا بالاخره رسیدیم . ....... تائه هیونگ هم توی بغل من خوابش برده بود........
صخره خیلی قشنگی بود که تا پایین خیلی ارتفاع داشت اما دریا خروشان قشنگی جلوش بود ....... از ماشین پیاده شدیم و تهیونگ کالسکه تائه هیونگ آورد و گذاشتش توش تا راحت بخوابه ...... اما بابای تهیونگ یهو گفت
پ.ت: بچه ها تا شماها یه قدمی بزنین .... من برم ماشین رو بزارم تو پارکینگ .......
((وقتی بابای تهیونگ رفت))
ته: مگه اینجا پارکینگ داره ؟ چرا اینقدر رفتارش عجیبه ؟ اصلا درکش نمی کنم
ات: ول کن بابا ... اینجا واقعا قشنگه
ته: اره واقعا قشنگه
(با شنیدن صدایی که اصلا دلم نمی خواست بشنوم سرم رو برگردوندم)
جانگ کوک: با وجود من قشنگ تر هم میشه.........
♡لایک و کامنتها زیاد شد بعدی رو میزارم♡
تعداد کامنت ها کم شده😭
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟒𝟎
ات: خب بیا
هردومون توی بغل هم خوابیدیم تا اینکه با حس تکون خوردن تخت چشمام رو باز کردم که دیدم تائه هیونگ اومده خودش بین ما جا کرده خوابیده لبخندی زدم و گونه اش بوسیدم و چشمام رو بستم
تا صبح سه تایی توی بغل همدیگه خوابیدیم .....
(صبح)
ته: صبح بخیر .... عه پسر من اینجا چی کار میکنه
ات: شیییی بزار بخوابه
ته :بیا جلو
ات :(صورتم رو یه خورده بردم جلو که لبش رو
گذاشت روی لبم و محکم مکید اما همون لحظه تائه هیونگ از خواب بیدار شد.....)
تائه هیونگ: بابا مامانم رو بوس نکن ...... اولین بوسه مال منه
ته: چشم پسرم ببخشید ..... بیا بغلم ببينمت ........ محکم بغلش کردم و با اون دستم ازت کشیدم توی بغل خودم
(سر میز صبحونه )
پ.ت: بچه ها الان که صبحونهتون رو خوردین بریم یه سر چهارنفری یه جایی بعد سریع برمیگردیم
ته: پس مامان چی
پ.ت: مامانت که میبینی سرش درد میکنه حتی واسه صبحونه هم نیومد ..... ما دیگه پیر شدیم تا سوار هواپیما میشیم ..... یه جامون از کار میوفته
ات: بابا جون این چه حرفیه..... شما کجا پیرید........
ته: باشه پس .......ات تا تو صبحونه بخوری من تائه رو میبرم لباسش رو عوض کنه ...... بیا اینجا بابایی تائه هیونگ رو بغل کرد و رفت سمت اتاقش
پ.ت دخترم ببخشید
ات :چی شده مگه بابا جون
پ.ت :هیچی عزیزم
ات: پس با اجازتون منم برم لباس بپوشم که بریم........
پ.ت :برو دخترم .......
(ات ویو)
نمی دونم چرا اما اصلا به جایی که داریم میریم حس خوبی ندارم ..... تائه هیونگ هم که اصلا از بغل من پایین نمیاد و همش تو بغل منه یا باباش ....... وقتی توی راه بودیم بابای تهیونگ همش داشت بابت چیزهای مسخره معذرت خواهی میکرد که هم من هم تهیونگ به هم با حالت علامت سوال نگاه می کردیم تا بالاخره رسیدیم . ....... تائه هیونگ هم توی بغل من خوابش برده بود........
صخره خیلی قشنگی بود که تا پایین خیلی ارتفاع داشت اما دریا خروشان قشنگی جلوش بود ....... از ماشین پیاده شدیم و تهیونگ کالسکه تائه هیونگ آورد و گذاشتش توش تا راحت بخوابه ...... اما بابای تهیونگ یهو گفت
پ.ت: بچه ها تا شماها یه قدمی بزنین .... من برم ماشین رو بزارم تو پارکینگ .......
((وقتی بابای تهیونگ رفت))
ته: مگه اینجا پارکینگ داره ؟ چرا اینقدر رفتارش عجیبه ؟ اصلا درکش نمی کنم
ات: ول کن بابا ... اینجا واقعا قشنگه
ته: اره واقعا قشنگه
(با شنیدن صدایی که اصلا دلم نمی خواست بشنوم سرم رو برگردوندم)
جانگ کوک: با وجود من قشنگ تر هم میشه.........
♡لایک و کامنتها زیاد شد بعدی رو میزارم♡
تعداد کامنت ها کم شده😭
۳۰.۳k
۱۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.