A.vasipour:
A.vasipour:
#پارت۱۴
وقتی نگاه مرد از روم کنده شد، نفس راحتی کشیدم.
مرد کنار سلماز ایستاد و با صدای بلند و خشن گفت :برای فردا شب اگه هر کدومتون یکی از مشتری های منو بپرونه، بیچارست...
سارا یک قدم به جلو برداشت و گفت :میشه واضح به ما بگید چرا مارو آوردین اینجا.
مرد با پوزخند نگاهی به سارا کرد و گفت :برای فروشتون.
لرزش دست و پام بیش از حد شد. جوری که فکر کردم تشنج کردم .پس حدسم درست بود...
سارا دوباره با عصبانیت گفت :مگه شهر هرته؟ فکر کردی میزارم منو بفروشید؟
مرد قهقه ی بلندی سر داد و گفت :اولا اگه شهر هرت نبود که تو از کشورت فرار نمی کردی .دوما تا الان هزار تا دختر مثل شما رو فروختم تو میخوای جلوی منو بگیری؟
سارا تقریبا با جیغ گفت :آره میگیرم نمیذارم توی عوضی منو بفروشی....
لبخند از روی لب های مرد محو شدجاش یک اخم وحشت ناک صورتش رو گرفت و با عصبانیت به سارا نزدیک شد و مشت محکمی توی دهن سارا زد. از ترس جیغی زدم و خودم رو به سارا که پخش زمین شده بود رسوندم .دهان سارا غرق خون بود. از شونه اش گرفتم و کمکش کردم تا بشینه.
#پارت۱۴
وقتی نگاه مرد از روم کنده شد، نفس راحتی کشیدم.
مرد کنار سلماز ایستاد و با صدای بلند و خشن گفت :برای فردا شب اگه هر کدومتون یکی از مشتری های منو بپرونه، بیچارست...
سارا یک قدم به جلو برداشت و گفت :میشه واضح به ما بگید چرا مارو آوردین اینجا.
مرد با پوزخند نگاهی به سارا کرد و گفت :برای فروشتون.
لرزش دست و پام بیش از حد شد. جوری که فکر کردم تشنج کردم .پس حدسم درست بود...
سارا دوباره با عصبانیت گفت :مگه شهر هرته؟ فکر کردی میزارم منو بفروشید؟
مرد قهقه ی بلندی سر داد و گفت :اولا اگه شهر هرت نبود که تو از کشورت فرار نمی کردی .دوما تا الان هزار تا دختر مثل شما رو فروختم تو میخوای جلوی منو بگیری؟
سارا تقریبا با جیغ گفت :آره میگیرم نمیذارم توی عوضی منو بفروشی....
لبخند از روی لب های مرد محو شدجاش یک اخم وحشت ناک صورتش رو گرفت و با عصبانیت به سارا نزدیک شد و مشت محکمی توی دهن سارا زد. از ترس جیغی زدم و خودم رو به سارا که پخش زمین شده بود رسوندم .دهان سارا غرق خون بود. از شونه اش گرفتم و کمکش کردم تا بشینه.
۱.۴k
۱۷ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.