گروگان عشق
گروگان عشق
پارت 1
.
.
(سلام من شین ماوی هستم 27 سالمه جز بزرگترین باند مافیایی دنیا هستم توی خونم تنها زندگی میکنم مجردم پدر و مادر و برادرم رو تو 8 سالگی از دست دادم و تو همون سن باند مافیایی پدر رو گرفتم)
.
.
(سلام من کیم تهیونگم 29 سالمه جز بزرگترین مافیا های جهانم،مجردم با هیونگام و همسرو و بچه هاشون توی یه عمارت زندگی میکنیم پدر و مادر و خواهرم در امریکا زندگی میکنن)
.
.
(علامت ماوی:+ علامت تهیونگ:-)
-با صدای الارم گوشیم بیدار شدم بازم یه روز خسته کننده اهه رفتم یه دوش 20 مینی گرفتم لباسمو پوشیدم موهامو خشک کردم رفتم پایین به همه صبح بخیر گفتم خدمتکار صبحونه رو اماده کردم خوردم سوار ماشین شدم و رفتم شرکت
+صبح بیدار شدم یه دوش 20 مینی گرفتم رفتم صبحونه خوردم سوار ماشینم شدم رفتم شرکت جلسه برگزار بود درباره توافق با یه باند مافیایی بود با کلی جر و بحث بلاخره توافق شد
-توی شرکت جلسه برگزار بود درباره ی توافق با یه باند مافیایی بزرگ بود اما اینم فرق داشت این باند رئیسش زن بود خیلی کم پیش میومد که یه باند مافیایی رئیسش زن باشه بالاخره تموم شد کوک زنگ زد گفت:سلام تهیونگ میگم امشب منو جنا( زن کوک)و یکی از دوستش بریم پارتی توهم میای؟ گفتم:خب... باشه گفت:خب باشه پس فعلا قطع کردم رفتم خونه ناهارمو خوردم و رفتم اتاقم یه فیلم دیدم بعد رفتم یه دوش 20 مینی گرفتم
+رفتم خونه غذا سفارش دادم بعد رفتم یه فیلم دیدم که خوابم برد بیدار شدم ساعت6 بود رفتم یه دوش30 مینی گرفتم لباسامو پوشیدم موهامو خشک کردم و از بالا بستم یه میکاپ جذاب زدم و لباسمو پوشیدم( عکسشو گذاشتم)
-لباسمو پوشیدم گوشیمو برداشتم و منتظر جنا و کوک موندم( عکسشو گذاشتم)
کوک ویو: جنا لباسشو رو پوشید( عکسشو گذاشتم)و داشت موهاشو درست میکرد منم لباسمو پوشیدم( عکس هس) ور رفتم پایین دیدم تهیونگ نشسته و تو گوشیشه منم رفتم پیشش
جنا ویو:خودمو درست کردم و زنگ زدم ماوی گفتم:الو عزیزم گفت:سلام جنا چیشده؟ گفتم:ماوی میخوای ما بیایم دنبالت گفت:نه عزیزم شما برید منم میام گفتم:باشه میبینمت قطع کرد
-رفتیم رسیدیم بعد از چند مین یه دختره خیلی جذاب اومد تو همه مشغول مشروب خوردن بودن و یا بوسیدن هم جنا واسه اون دختر دست تکون داد که اومد سمتون
+رسیدم اونجا دیدم همه دارن یه کاری انجام میدن دنبال جنا و کوک گشتم که جنا دست تکون داد رفتم سمتشون بهشون دست دادم که به ی مرد جذاب رسیدم دست و گفت:من کیم تهیونگ گفتم:منم شین ماوی هستم خوشبختم گفت:همچنین لیدی بفرمایید صندلی رو واسم داد عقب رفتم نشستم اونم کنارم نشست چندتا شیشه ودکا خوردیم ساعت 12 بود هممون مست بودیم ولی من میتونستم خودمو کنترل کنم خواستم برم که تهیونگ دستم رو گرفت و نشوندم رو پاش خواست یببوستم که یه سیلی بهش زدم و از اونجا رفتم بیرون و رفتم خونه خیلی عصبی بودم زدم همه چیو شکوندم دیگه جونی نداشتم و گرفتم خوابیدم
پارت بعدی هم الان میزارم🙃
پارت 1
.
.
(سلام من شین ماوی هستم 27 سالمه جز بزرگترین باند مافیایی دنیا هستم توی خونم تنها زندگی میکنم مجردم پدر و مادر و برادرم رو تو 8 سالگی از دست دادم و تو همون سن باند مافیایی پدر رو گرفتم)
.
.
(سلام من کیم تهیونگم 29 سالمه جز بزرگترین مافیا های جهانم،مجردم با هیونگام و همسرو و بچه هاشون توی یه عمارت زندگی میکنیم پدر و مادر و خواهرم در امریکا زندگی میکنن)
.
.
(علامت ماوی:+ علامت تهیونگ:-)
-با صدای الارم گوشیم بیدار شدم بازم یه روز خسته کننده اهه رفتم یه دوش 20 مینی گرفتم لباسمو پوشیدم موهامو خشک کردم رفتم پایین به همه صبح بخیر گفتم خدمتکار صبحونه رو اماده کردم خوردم سوار ماشین شدم و رفتم شرکت
+صبح بیدار شدم یه دوش 20 مینی گرفتم رفتم صبحونه خوردم سوار ماشینم شدم رفتم شرکت جلسه برگزار بود درباره توافق با یه باند مافیایی بود با کلی جر و بحث بلاخره توافق شد
-توی شرکت جلسه برگزار بود درباره ی توافق با یه باند مافیایی بزرگ بود اما اینم فرق داشت این باند رئیسش زن بود خیلی کم پیش میومد که یه باند مافیایی رئیسش زن باشه بالاخره تموم شد کوک زنگ زد گفت:سلام تهیونگ میگم امشب منو جنا( زن کوک)و یکی از دوستش بریم پارتی توهم میای؟ گفتم:خب... باشه گفت:خب باشه پس فعلا قطع کردم رفتم خونه ناهارمو خوردم و رفتم اتاقم یه فیلم دیدم بعد رفتم یه دوش 20 مینی گرفتم
+رفتم خونه غذا سفارش دادم بعد رفتم یه فیلم دیدم که خوابم برد بیدار شدم ساعت6 بود رفتم یه دوش30 مینی گرفتم لباسامو پوشیدم موهامو خشک کردم و از بالا بستم یه میکاپ جذاب زدم و لباسمو پوشیدم( عکسشو گذاشتم)
-لباسمو پوشیدم گوشیمو برداشتم و منتظر جنا و کوک موندم( عکسشو گذاشتم)
کوک ویو: جنا لباسشو رو پوشید( عکسشو گذاشتم)و داشت موهاشو درست میکرد منم لباسمو پوشیدم( عکس هس) ور رفتم پایین دیدم تهیونگ نشسته و تو گوشیشه منم رفتم پیشش
جنا ویو:خودمو درست کردم و زنگ زدم ماوی گفتم:الو عزیزم گفت:سلام جنا چیشده؟ گفتم:ماوی میخوای ما بیایم دنبالت گفت:نه عزیزم شما برید منم میام گفتم:باشه میبینمت قطع کرد
-رفتیم رسیدیم بعد از چند مین یه دختره خیلی جذاب اومد تو همه مشغول مشروب خوردن بودن و یا بوسیدن هم جنا واسه اون دختر دست تکون داد که اومد سمتون
+رسیدم اونجا دیدم همه دارن یه کاری انجام میدن دنبال جنا و کوک گشتم که جنا دست تکون داد رفتم سمتشون بهشون دست دادم که به ی مرد جذاب رسیدم دست و گفت:من کیم تهیونگ گفتم:منم شین ماوی هستم خوشبختم گفت:همچنین لیدی بفرمایید صندلی رو واسم داد عقب رفتم نشستم اونم کنارم نشست چندتا شیشه ودکا خوردیم ساعت 12 بود هممون مست بودیم ولی من میتونستم خودمو کنترل کنم خواستم برم که تهیونگ دستم رو گرفت و نشوندم رو پاش خواست یببوستم که یه سیلی بهش زدم و از اونجا رفتم بیرون و رفتم خونه خیلی عصبی بودم زدم همه چیو شکوندم دیگه جونی نداشتم و گرفتم خوابیدم
پارت بعدی هم الان میزارم🙃
۸.۶k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.