پارت هشتم دنیای دوستی منو تو
یکدفعه دوتادست پتوم رودورم گرفتو محکم بغلم کرد
نامجون : من هیج جا نرفتم من هنوز کنارتم من برای همیشه کنارت میمونم
ا،ت : چرا برگشتی نامجون من خیلی بد کردم بهت
نامجون : تو تمام زندکی منی دختر ااز لحظه ایی که دیدمت عاشقت شدم
ا،ت : تو بهترین منی
نامجون : حالا پاشو بریم بهت ثابت کنم اشتباه نمیکنم
نشستم داخل ماشین و رفتیم جایی خارج از شهر
نامجون : ببین اینجا رو دخترا رو میبینی اینا همه بازیچه دست اون مردک شدن
اولش باورم نشد تا اینکه با سئوک که با چندین بادیگارد وارد اون مکان شد
ا،ت:نامجون منوببخش من نمیخواستم...
نامجون : فراموشش کن حالا که اینجایی و فهمیدی چه خبره اصلا مهم نیست
ا،ت : حالم بده نامجون
نامجون : حالا وقتشه همه چیز رو فراموش کنی
ا،ت : سعیم رو میکنم
نامجون : من امشب کنسرت دارم اینم بلیط صندلیت خانم جئون
ا،ت : تو الان نباید سر تمرین باشی ؟
نامجون : چیزی به نام مرخصی آفریده شده
ا،ت : بله پس بریم خونه توهم برو به کارت برس پسر
از اعماق وجودم خوشحال بودم که کسی مثل نامجون رو دارم که تمام زندگیم رو مدیونشم
چند ساعتی گذشت خونه رو مرتب کرده بودم رفتم سراغ کمد لباسام لباس
سفیدی انتخاب کردم و مشغول میکاپ کردن شدم...
ا،ت: عاشق تونشه عاشق کی ب بشه نگاش کن خداااا
کیفم رو روی دوشم گذاشتم و با سرعت هر چه تمام تر رفتم سمت محل کنسرت ...
نگاهم رو دادم به بلیط توی دستم صندلیم دقیقا چسبیده بود به استیج
ا،ت : از دست تو پسر
نشستم روی صندلیم که دقیقا مواجه شد با شروع شدت کنسرت مثل همیشه اجرا های خفن پشت سر هم ...
ا،ت : نامجونااا
با خنده اومد سمتم و ارمی بمب رو از دستم گرفت و با لبخند رفت تا پاهاش رو بخونه اون مثل همیشه مثل ستاره می درخشید و خب خیلی اون شب جذاب شده بود
ادامه دارد ....
نامجون : من هیج جا نرفتم من هنوز کنارتم من برای همیشه کنارت میمونم
ا،ت : چرا برگشتی نامجون من خیلی بد کردم بهت
نامجون : تو تمام زندکی منی دختر ااز لحظه ایی که دیدمت عاشقت شدم
ا،ت : تو بهترین منی
نامجون : حالا پاشو بریم بهت ثابت کنم اشتباه نمیکنم
نشستم داخل ماشین و رفتیم جایی خارج از شهر
نامجون : ببین اینجا رو دخترا رو میبینی اینا همه بازیچه دست اون مردک شدن
اولش باورم نشد تا اینکه با سئوک که با چندین بادیگارد وارد اون مکان شد
ا،ت:نامجون منوببخش من نمیخواستم...
نامجون : فراموشش کن حالا که اینجایی و فهمیدی چه خبره اصلا مهم نیست
ا،ت : حالم بده نامجون
نامجون : حالا وقتشه همه چیز رو فراموش کنی
ا،ت : سعیم رو میکنم
نامجون : من امشب کنسرت دارم اینم بلیط صندلیت خانم جئون
ا،ت : تو الان نباید سر تمرین باشی ؟
نامجون : چیزی به نام مرخصی آفریده شده
ا،ت : بله پس بریم خونه توهم برو به کارت برس پسر
از اعماق وجودم خوشحال بودم که کسی مثل نامجون رو دارم که تمام زندگیم رو مدیونشم
چند ساعتی گذشت خونه رو مرتب کرده بودم رفتم سراغ کمد لباسام لباس
سفیدی انتخاب کردم و مشغول میکاپ کردن شدم...
ا،ت: عاشق تونشه عاشق کی ب بشه نگاش کن خداااا
کیفم رو روی دوشم گذاشتم و با سرعت هر چه تمام تر رفتم سمت محل کنسرت ...
نگاهم رو دادم به بلیط توی دستم صندلیم دقیقا چسبیده بود به استیج
ا،ت : از دست تو پسر
نشستم روی صندلیم که دقیقا مواجه شد با شروع شدت کنسرت مثل همیشه اجرا های خفن پشت سر هم ...
ا،ت : نامجونااا
با خنده اومد سمتم و ارمی بمب رو از دستم گرفت و با لبخند رفت تا پاهاش رو بخونه اون مثل همیشه مثل ستاره می درخشید و خب خیلی اون شب جذاب شده بود
ادامه دارد ....
۷.۹k
۰۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.