برنامه نویس من!
part ³
روی میل جلوی تلویزیون نشستم که نامجونم اومد پیشم.
زدم شبگه اشپزی تا بیینم برای شام چی درست کنم.
البته که خیلی خیلی برای برنده شدنم خوشحال بودم و نامجونم کمتر از من نبود.
بعد دیدن طرز تهیه غذایی که تلوزیون داشت نشون میداد به سمت اشپزخونه رفتم و مشغول شدم.
تقریبا نیم ساعت بود که شروع به کار کرده بودم که دست کسی دور کمرم حلقه شد.
نامجون بود.
اروم در گوشم گفت:خوشحالم که دیگه به اون مسابقه فکر نمیکنی.
با سر تایید کردم و رفتم سمت هویجا.
و اونم بعد از ۵ دقیقه رفت.
اروم خوردشون میکردم و بعد از خورد کردن توی ظرف ریختم و مشغول خورد کردن پیاز شدم.
اشکم در اومده بود.
سریع دوییدم سمت روشویی و صورتمو شستم که نامجون سریع اومد توی اشپزخونه.
:چیشد بیب؟
ات:هوم هیچی فقط چشمام میسوزه
نامجون:بیا برو خودم درست میکنم
ات:مگ بلدی؟
نانجون:اره
روی صندلی که توی اشپزخونه بود رفتم و روش نشستم و به نامجون که از اون زاویه جذاب تر شده بود نگاه میکردم.
ادامه دارد....
روی میل جلوی تلویزیون نشستم که نامجونم اومد پیشم.
زدم شبگه اشپزی تا بیینم برای شام چی درست کنم.
البته که خیلی خیلی برای برنده شدنم خوشحال بودم و نامجونم کمتر از من نبود.
بعد دیدن طرز تهیه غذایی که تلوزیون داشت نشون میداد به سمت اشپزخونه رفتم و مشغول شدم.
تقریبا نیم ساعت بود که شروع به کار کرده بودم که دست کسی دور کمرم حلقه شد.
نامجون بود.
اروم در گوشم گفت:خوشحالم که دیگه به اون مسابقه فکر نمیکنی.
با سر تایید کردم و رفتم سمت هویجا.
و اونم بعد از ۵ دقیقه رفت.
اروم خوردشون میکردم و بعد از خورد کردن توی ظرف ریختم و مشغول خورد کردن پیاز شدم.
اشکم در اومده بود.
سریع دوییدم سمت روشویی و صورتمو شستم که نامجون سریع اومد توی اشپزخونه.
:چیشد بیب؟
ات:هوم هیچی فقط چشمام میسوزه
نامجون:بیا برو خودم درست میکنم
ات:مگ بلدی؟
نانجون:اره
روی صندلی که توی اشپزخونه بود رفتم و روش نشستم و به نامجون که از اون زاویه جذاب تر شده بود نگاه میکردم.
ادامه دارد....
۱۶.۴k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.