پایگاه عشق:)
پایگاه عشق:)
[ پارت ¹⁴ ]
تا بار فاصلهای نبود ، حدود ²⁰ مین راه بود.
بعد از رسیدن به مکان مورد نظر ، گوشیم رو در آوردم و ساعت رو نگاه کردم ، ساعت ⁹:⁴⁵ ست.
بعد از وارد شدن به بار ، یه اتاق گرفتیم و وارد اتاق شدیم ..
ات: اخییش خیلی وقته نرفته بودم باررر
جیمین: خببب شروع کنیم؟
ات: تو رو جان مادرتتت وایساااعع
نامی: خبب چی سفارش بدیم؟
یونگی: آبجو؟
نامی: اوکی پس الک^ل و آبجو میگیریمم
ات: من برم سفارش بدم؟
جین: نهه وایسا من میرممم
ات: باشه
★▪︎★▪︎★▪︎★▪︎★▪︎★▪︎★▪︎★▪︎★▪︎★▪︎★▪︎★▪︎★▪︎★
یعد از آوردن الکل ها ، همگی دور میز جمع شدیم...،
پیک اول ..
پیک دوم ..
پیک سوم ..
همینجوری تعداد خوردنمون بیشتر میشد .. !
دیگه همه خورده بودن ، جز من و جیمین و کوک .. البته خورده بودیم ، ولی به اندازه " ( توهین کردااا )
جیمین: ععییی شیباالل همه تون خوردییینن؟
ات: همه شون غش کرده هم هستتننن
جیمین: والااا
کوک: من سریع برم دستمو بشورممم کثیفه
ات: باشه
ات: خب جیمین چیکار کنیم؟
جیمین ویو
با چشمای بادومیش داشت نگام میکرد، شاید این بهترین زمان باشه،
جیمین: ات..
ات: بله؟ چیزی شده؟
جیمین: خب چجوری باید بهت بگم؟
ات: چیو؟
جیمین: م..من
ات: اوهوم ؟
جیمین: م..من ازت خوشم میاد .. ( چو عا عهه )
ات: هنن؟
جیمین: اه.. لعنتی .. نباید توی همچنین موقعیتی اعتراف میکردیم
ات: از من خوشت میاددد؟ از مننن؟
جیمین: آرهه دیگهه خریی؟ دوستت دارممم
ات: ( بغلش کرد )
ات: منمم دوستت دارممم ، خیلییی ، خیلیی خیلییی خیلییی دوستت دارمم
جیمین: واقعااا؟
ات : آره ، از اولین روزی که دیدمت ، ازا خوشم اومد ..
جیمین: ( بغلش کرد ) پس بیا با همم باشیم برای همیشههه
ات: باشههه...،
کوک: اه اه اه از این چندش بازیا
ات:تو از کجا اومدیییی؟
کوک: نزارین که به بقیه بگمم
ات: عه راست میگه جیمین حواسمون نبود بیدار نشن
جیمین: نبابا اینا مست میشن تا آتیششون نزنی بیدار نمیشن
ات: پس خوبهه
عرر سمم ترین پارتتت🤣🤣
[ پارت ¹⁴ ]
تا بار فاصلهای نبود ، حدود ²⁰ مین راه بود.
بعد از رسیدن به مکان مورد نظر ، گوشیم رو در آوردم و ساعت رو نگاه کردم ، ساعت ⁹:⁴⁵ ست.
بعد از وارد شدن به بار ، یه اتاق گرفتیم و وارد اتاق شدیم ..
ات: اخییش خیلی وقته نرفته بودم باررر
جیمین: خببب شروع کنیم؟
ات: تو رو جان مادرتتت وایساااعع
نامی: خبب چی سفارش بدیم؟
یونگی: آبجو؟
نامی: اوکی پس الک^ل و آبجو میگیریمم
ات: من برم سفارش بدم؟
جین: نهه وایسا من میرممم
ات: باشه
★▪︎★▪︎★▪︎★▪︎★▪︎★▪︎★▪︎★▪︎★▪︎★▪︎★▪︎★▪︎★▪︎★
یعد از آوردن الکل ها ، همگی دور میز جمع شدیم...،
پیک اول ..
پیک دوم ..
پیک سوم ..
همینجوری تعداد خوردنمون بیشتر میشد .. !
دیگه همه خورده بودن ، جز من و جیمین و کوک .. البته خورده بودیم ، ولی به اندازه " ( توهین کردااا )
جیمین: ععییی شیباالل همه تون خوردییینن؟
ات: همه شون غش کرده هم هستتننن
جیمین: والااا
کوک: من سریع برم دستمو بشورممم کثیفه
ات: باشه
ات: خب جیمین چیکار کنیم؟
جیمین ویو
با چشمای بادومیش داشت نگام میکرد، شاید این بهترین زمان باشه،
جیمین: ات..
ات: بله؟ چیزی شده؟
جیمین: خب چجوری باید بهت بگم؟
ات: چیو؟
جیمین: م..من
ات: اوهوم ؟
جیمین: م..من ازت خوشم میاد .. ( چو عا عهه )
ات: هنن؟
جیمین: اه.. لعنتی .. نباید توی همچنین موقعیتی اعتراف میکردیم
ات: از من خوشت میاددد؟ از مننن؟
جیمین: آرهه دیگهه خریی؟ دوستت دارممم
ات: ( بغلش کرد )
ات: منمم دوستت دارممم ، خیلییی ، خیلیی خیلییی خیلییی دوستت دارمم
جیمین: واقعااا؟
ات : آره ، از اولین روزی که دیدمت ، ازا خوشم اومد ..
جیمین: ( بغلش کرد ) پس بیا با همم باشیم برای همیشههه
ات: باشههه...،
کوک: اه اه اه از این چندش بازیا
ات:تو از کجا اومدیییی؟
کوک: نزارین که به بقیه بگمم
ات: عه راست میگه جیمین حواسمون نبود بیدار نشن
جیمین: نبابا اینا مست میشن تا آتیششون نزنی بیدار نمیشن
ات: پس خوبهه
عرر سمم ترین پارتتت🤣🤣
۳.۲k
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.