گس لایتر/پارت ۷۴
اسلاید بعد: هیونو
روز بعد...
از زبان داجونگ:
بلانکو با من تماس گرفت و گفت مطابق نظر هیئت مدیره و خودش شرطی برای بستن قرارداد با ما داره که اگه ما شرط رو قبول کنیم با ما شراکت میکنن...وقتی ازش پرسیدم که اون شرط چیه گفت فقط توی جلسه ی هیئت مدیره ی ما بیانش میکنه!
از زبان هیونو:
آقای داجونگ دستور یه جلسه ی فوری رو داد... من هم طبق دستورش اقدام کردم...
وقتی جلسه تشکیل شد از طریق اسکایپ با بلانکو تماس تصویری گرفتیم... تا بشنویم که شرطشون چیه...
من کمی اضطراب داشتم... نمیدونم اون جئون جونگکوک چیکار کرده و چطور راضیشون کرده که حالا برامون شرط هم گذاشتن!... بی صبرانه منتظر شنیدن حرفای بلانکو بودم...
از زبان یون ها:
به حرفای بلانکو گوش کردیم...
نزدیک بود از تعجب شاخ دربیارم!!!
گفت فقط به شرطی قرارداد امضا میکنن که جونگکوک توی شرکت ما سِمَت داشته باشه!!...
از زبان هیونو:
انتظار هرچیزی رو داشتم الا این!!!... دیگه شک ندارم که همه چی زیر سر اون جونگکوکه!!! اما طوری خودشو تو دل داجونگ جا داده که نمیشه باهاش کاری کرد!!...
اعضای هیئت مدیره دلیل خواسته ی بلانکو رو داشتن ازش میپرسیدن... و اون جواب داد:
برنامه ها و ایده های جئون جونگکوک و همچنین تضمین منافع ما توسط این شخص به خوبی انجام شد... هیئت مدیره ما بعد از شنیدن حرفای آقای جئون قبول کردن که همکاری کنن... ولی وقتی آقای جئون رو با نماینده های قبلی شما مقایسه کردن نسبت بهش اطمینان بیشتری حاصل کردن... اون بهتر تونست قانعشون کنه!
از زبان بایول:
موقع شنیدن حرفای بلانکو از شادی سر از پا نمیشناختم... ولی به وضوح میدیدم هیونو عصبیه!... اینطوری که من روند جلسه رو میدیدم... و حرفای اعضای هیئت مدیره رو میشنیدم تصورم این بود که شرطو قبول میکنن...
از زبان جونگکوک:
توی شرکت نبودم... برای خودم و بورام یه خونه اجاره کردم... اینطوری خیلی راحت تر میشد همو ببینیم... بی دردسر!...
بعد اینکه کارم تموم شد برگشتم شرکت... دیدم آبا هم اینجاست!....
ایل دونگ هم پیشش بود... چون لای در باز بود میشنیدم حرفاشونو... داشت به آبا رویکرد شرکت رو توضیح میداد...
در زدم تا متوجه من بشن... وارد شدم...
-خوش اومدین آبا... چه عجب!
نامو: حالت چطوره پسرم...
راستش نایون خونه نبود... منم کاری نداشتم... تصمیم گرفتم بیام ببینم وضعیت چطور پیش میره
-خوبه... همه چی خوبه... حتما ایل دونگ توضیح داده
ایل دونگ: بله گفتم... و همچنین توضیح دادم که مذاکره تو آمریکا چقد خوب بوده!...
ایل دونگ موقع گفتن جملش به من نگاه میکرد... فقط من نگاه طعنه آمیزشو میفهمیدم... چون همه چیو به ایل دونگ توضیح داده بودم میدونست چجوری بلانکو رو راضی کردم... و اینکه نصف هفته رو توی شرکت نیستم و گاهی اوقات هستم...
روز بعد...
از زبان داجونگ:
بلانکو با من تماس گرفت و گفت مطابق نظر هیئت مدیره و خودش شرطی برای بستن قرارداد با ما داره که اگه ما شرط رو قبول کنیم با ما شراکت میکنن...وقتی ازش پرسیدم که اون شرط چیه گفت فقط توی جلسه ی هیئت مدیره ی ما بیانش میکنه!
از زبان هیونو:
آقای داجونگ دستور یه جلسه ی فوری رو داد... من هم طبق دستورش اقدام کردم...
وقتی جلسه تشکیل شد از طریق اسکایپ با بلانکو تماس تصویری گرفتیم... تا بشنویم که شرطشون چیه...
من کمی اضطراب داشتم... نمیدونم اون جئون جونگکوک چیکار کرده و چطور راضیشون کرده که حالا برامون شرط هم گذاشتن!... بی صبرانه منتظر شنیدن حرفای بلانکو بودم...
از زبان یون ها:
به حرفای بلانکو گوش کردیم...
نزدیک بود از تعجب شاخ دربیارم!!!
گفت فقط به شرطی قرارداد امضا میکنن که جونگکوک توی شرکت ما سِمَت داشته باشه!!...
از زبان هیونو:
انتظار هرچیزی رو داشتم الا این!!!... دیگه شک ندارم که همه چی زیر سر اون جونگکوکه!!! اما طوری خودشو تو دل داجونگ جا داده که نمیشه باهاش کاری کرد!!...
اعضای هیئت مدیره دلیل خواسته ی بلانکو رو داشتن ازش میپرسیدن... و اون جواب داد:
برنامه ها و ایده های جئون جونگکوک و همچنین تضمین منافع ما توسط این شخص به خوبی انجام شد... هیئت مدیره ما بعد از شنیدن حرفای آقای جئون قبول کردن که همکاری کنن... ولی وقتی آقای جئون رو با نماینده های قبلی شما مقایسه کردن نسبت بهش اطمینان بیشتری حاصل کردن... اون بهتر تونست قانعشون کنه!
از زبان بایول:
موقع شنیدن حرفای بلانکو از شادی سر از پا نمیشناختم... ولی به وضوح میدیدم هیونو عصبیه!... اینطوری که من روند جلسه رو میدیدم... و حرفای اعضای هیئت مدیره رو میشنیدم تصورم این بود که شرطو قبول میکنن...
از زبان جونگکوک:
توی شرکت نبودم... برای خودم و بورام یه خونه اجاره کردم... اینطوری خیلی راحت تر میشد همو ببینیم... بی دردسر!...
بعد اینکه کارم تموم شد برگشتم شرکت... دیدم آبا هم اینجاست!....
ایل دونگ هم پیشش بود... چون لای در باز بود میشنیدم حرفاشونو... داشت به آبا رویکرد شرکت رو توضیح میداد...
در زدم تا متوجه من بشن... وارد شدم...
-خوش اومدین آبا... چه عجب!
نامو: حالت چطوره پسرم...
راستش نایون خونه نبود... منم کاری نداشتم... تصمیم گرفتم بیام ببینم وضعیت چطور پیش میره
-خوبه... همه چی خوبه... حتما ایل دونگ توضیح داده
ایل دونگ: بله گفتم... و همچنین توضیح دادم که مذاکره تو آمریکا چقد خوب بوده!...
ایل دونگ موقع گفتن جملش به من نگاه میکرد... فقط من نگاه طعنه آمیزشو میفهمیدم... چون همه چیو به ایل دونگ توضیح داده بودم میدونست چجوری بلانکو رو راضی کردم... و اینکه نصف هفته رو توی شرکت نیستم و گاهی اوقات هستم...
۱۵.۱k
۱۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.