پارتتتتتتتتتتتتتت چهللللللللللل
آسونا:کارای سان میخواید زخماتونو ببندم الان؟
کارای:اره بیا بریم
ماکیا:کارای سان کجا بریدآ همینجا بشینید بسوزونید دیگ
کارای:این چیزا به روحیه شما سازگار نیست
همون موقع در باز میشود*
آیوتا و آیاتو وارد میشوند*
آیاتو:سلام بر اهالی این منطقه کسالت بار چطوریدددد
آیوتا:پولدار های شما خوراکی خریدننننننن
همه:عیولللللللللل
کارای:سلام😐
آیوتا و آیاتو:عع سلام کارای سان
کارای:این دفعه کجا کار میکنید؟
آیوتا:نظرتون چیه بعدا بهتون بگیم؟
کارای:😐اوکی
آیاتو:کارای سان داره از شونتون خون میاد
کارای: میدونم دارم با آسونا میرم ببندمش
آیاتو:چ..چی؟اون مگه درد نمیکنه😐💔
کارای:درد رو که داره ولی بهتر ازینه که هی وا شه😐
آیاتو:اوکی پ ما رفتیم
کارای:کجا؟
آیاتو:اشاره به کیسه های دستش*
کارای:اوکی بعدش من میخوام برما کار دارم بعدا با چند نفر میام
همه:اوکی
کارای دست آسونا رو عین کش تنبون میکشه 🗿:بیا بریمممممم من زمان زیاد ندارمممم یه ساعت وقتم موندههههههه
آسونا:هایییییییی
خلاصه رفتن تو اتاق آسونا و آسونا یه شمع برداشت و روشن کرد
آسونا:نمیدونم چرا میترسم😐💔
کارای:نترس بابا چیزی نمیشه فقط شعله رو میگیری رو زخمام اوکی؟
آسونا:ه..های
کارای لباسشو در اورد و پشتشو کرد به آسونا نشست آسونا هم نشست جلوی کمر کارای
کارای:راستی یه دستمال تمیز بده به من بزارم دهنم
آسونا:عع اره راست میگی وایسا
یه دستمال داد به کارای
کارای دستمالو تا کرد کرد تو حلقش -
کارای علامت اوکی داد به آسونا
آسونا دستاش میلرزید ولی شمعو آتیششو گرفت به زخمای کارای کارای هم بچم درد میکشید😞💔صداهای آخ مانند بیرون میداد
بعد که تموم شد آسونا رفت باند اورد کارای رو باند پیچی کرد یه تیشرت خیلی گشاد داد به کارای که نخوره زیاد به زخماش
کارای:مرس...
که نگاش افتاد به قیافه آسونا😐🗿👌
آسونا بدبخت موقع سوزوندن کارای گریه میکرده بچم چه مهربونه🗿👌
کارای رفت اشکای اسونارو پاک کرد
کارای:گریه نکن تو چرا گریه میکنی😐💔
آسونا:ب..ببخشید هق هق
کارای:گریه نکنننننننننن ببین من گریه نکردم توام گریه نکن خب؟حالا ام برو صورتتو بشور بریم پایین دعواعه حتما
آسونا:های
رفتن پایین*
ناعومی:کثافت میگم لواشک منههههههه
ماکیا:نههههههه مال منههههههههه
آسونا با جدیت:اینجا چه خبرهه
همه:هیچی آسونا سنپای
آسونا:دواکنیدمن میدونم وشما
ناعومی:لواشک منو گرفته بود 😒😐
ماکیا:ولی لواشک من بود ناعومی سنپای
آسونا رفت گوششونو گرفت من چی گفم؟
ماکیا و ناعومی:دعواکنیم شمامیدونیدو ما
آسونا:دقیقا والان شمادرجواب چی کردید؟
ماکیا و ناعومی:آخ..دعواکردیم وعذرمیخوایم
آسونا گوششون رو ول کرد:خوبه دیگه تکرار نشه
کارای:....
این پارت تمومه ببخشید بدشد
کارای:اره بیا بریم
ماکیا:کارای سان کجا بریدآ همینجا بشینید بسوزونید دیگ
کارای:این چیزا به روحیه شما سازگار نیست
همون موقع در باز میشود*
آیوتا و آیاتو وارد میشوند*
آیاتو:سلام بر اهالی این منطقه کسالت بار چطوریدددد
آیوتا:پولدار های شما خوراکی خریدننننننن
همه:عیولللللللللل
کارای:سلام😐
آیوتا و آیاتو:عع سلام کارای سان
کارای:این دفعه کجا کار میکنید؟
آیوتا:نظرتون چیه بعدا بهتون بگیم؟
کارای:😐اوکی
آیاتو:کارای سان داره از شونتون خون میاد
کارای: میدونم دارم با آسونا میرم ببندمش
آیاتو:چ..چی؟اون مگه درد نمیکنه😐💔
کارای:درد رو که داره ولی بهتر ازینه که هی وا شه😐
آیاتو:اوکی پ ما رفتیم
کارای:کجا؟
آیاتو:اشاره به کیسه های دستش*
کارای:اوکی بعدش من میخوام برما کار دارم بعدا با چند نفر میام
همه:اوکی
کارای دست آسونا رو عین کش تنبون میکشه 🗿:بیا بریمممممم من زمان زیاد ندارمممم یه ساعت وقتم موندههههههه
آسونا:هایییییییی
خلاصه رفتن تو اتاق آسونا و آسونا یه شمع برداشت و روشن کرد
آسونا:نمیدونم چرا میترسم😐💔
کارای:نترس بابا چیزی نمیشه فقط شعله رو میگیری رو زخمام اوکی؟
آسونا:ه..های
کارای لباسشو در اورد و پشتشو کرد به آسونا نشست آسونا هم نشست جلوی کمر کارای
کارای:راستی یه دستمال تمیز بده به من بزارم دهنم
آسونا:عع اره راست میگی وایسا
یه دستمال داد به کارای
کارای دستمالو تا کرد کرد تو حلقش -
کارای علامت اوکی داد به آسونا
آسونا دستاش میلرزید ولی شمعو آتیششو گرفت به زخمای کارای کارای هم بچم درد میکشید😞💔صداهای آخ مانند بیرون میداد
بعد که تموم شد آسونا رفت باند اورد کارای رو باند پیچی کرد یه تیشرت خیلی گشاد داد به کارای که نخوره زیاد به زخماش
کارای:مرس...
که نگاش افتاد به قیافه آسونا😐🗿👌
آسونا بدبخت موقع سوزوندن کارای گریه میکرده بچم چه مهربونه🗿👌
کارای رفت اشکای اسونارو پاک کرد
کارای:گریه نکن تو چرا گریه میکنی😐💔
آسونا:ب..ببخشید هق هق
کارای:گریه نکنننننننننن ببین من گریه نکردم توام گریه نکن خب؟حالا ام برو صورتتو بشور بریم پایین دعواعه حتما
آسونا:های
رفتن پایین*
ناعومی:کثافت میگم لواشک منههههههه
ماکیا:نههههههه مال منههههههههه
آسونا با جدیت:اینجا چه خبرهه
همه:هیچی آسونا سنپای
آسونا:دواکنیدمن میدونم وشما
ناعومی:لواشک منو گرفته بود 😒😐
ماکیا:ولی لواشک من بود ناعومی سنپای
آسونا رفت گوششونو گرفت من چی گفم؟
ماکیا و ناعومی:دعواکنیم شمامیدونیدو ما
آسونا:دقیقا والان شمادرجواب چی کردید؟
ماکیا و ناعومی:آخ..دعواکردیم وعذرمیخوایم
آسونا گوششون رو ول کرد:خوبه دیگه تکرار نشه
کارای:....
این پارت تمومه ببخشید بدشد
۲.۴k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.