فیک بی تی اس پارت ۱۳
کوک ویو:
رسیدیم شهربازی اون واقعا مثل بچه ها بود
اول برای یه پشمک کلی ذوق کردو جیغ کشید بعدشم زمانی که چرخ و فلک بالا و بالا تر رفت تسیدو توی بغل من خودشو قایم کرد
با این انرژی ای که داشت تا صبحم اینجا میموند خسته نمیشد
باورم نمیشه توی این مدت حتی یه بارم به سویونگ فکر نکردم
ا/ت...اون با همه فرق داره اون حالمو خوب میکنه
دست منو میگرفتو پشت خودش میکشید
کلی بازی کرد و بعد گیر داد که بریم اتاق فرار با یک زوج دیگه وارد اتاق فرار شدیمو ا/ت حتی با شنیدن صدای جیز جیز در جیغ میزدو دست منو صفت تر میگرفتو من میخندیدم
وقتی زامبی داشت دنبالش میکرد گریه میکردو میدویید حتی منو کنار زامبیا گذاشت و رفت و وقتی به انتهای راهرو رسید تازه فهمید من نیستم
+کوکییییی کوککککککک کجاییییی؟؟؟زامبیااا خوردنتتت نهههه*گریش شدید تر شد
_(خندیدم)منن اینجاام این فقط یه بازیههه
وقتی شهربازی تموم شد خواستم برسونمش خونه توی راه خوابش برده بود حتی تماشاش توی خوابم زیباست اون در هر حالتی زیباست
دلم نمیومد بیدارش کنم پس ۳۰ دقیقه صبر کردم و بیدار نشد پس پیشونیشو بوس کردمو اروم توی گوشش گفتم
_ا/ت؟کیوتم؟بیدار شو قشنگم برو خونه رو تختت بخواب خب؟
*از خواب بیدار شد خمیازه کشید و چشماشو مالید
+هوم؟رسیدیم؟...مرسی بانی ای ...خیلی خوش گذشت...*بلند شدو به سمت خونش رفت و بعد بلند داد زد
+شببب بخیررر کوکیییی*و خندید
_شبب بخیرر کیوتمممم
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
رسیدیم شهربازی اون واقعا مثل بچه ها بود
اول برای یه پشمک کلی ذوق کردو جیغ کشید بعدشم زمانی که چرخ و فلک بالا و بالا تر رفت تسیدو توی بغل من خودشو قایم کرد
با این انرژی ای که داشت تا صبحم اینجا میموند خسته نمیشد
باورم نمیشه توی این مدت حتی یه بارم به سویونگ فکر نکردم
ا/ت...اون با همه فرق داره اون حالمو خوب میکنه
دست منو میگرفتو پشت خودش میکشید
کلی بازی کرد و بعد گیر داد که بریم اتاق فرار با یک زوج دیگه وارد اتاق فرار شدیمو ا/ت حتی با شنیدن صدای جیز جیز در جیغ میزدو دست منو صفت تر میگرفتو من میخندیدم
وقتی زامبی داشت دنبالش میکرد گریه میکردو میدویید حتی منو کنار زامبیا گذاشت و رفت و وقتی به انتهای راهرو رسید تازه فهمید من نیستم
+کوکییییی کوککککککک کجاییییی؟؟؟زامبیااا خوردنتتت نهههه*گریش شدید تر شد
_(خندیدم)منن اینجاام این فقط یه بازیههه
وقتی شهربازی تموم شد خواستم برسونمش خونه توی راه خوابش برده بود حتی تماشاش توی خوابم زیباست اون در هر حالتی زیباست
دلم نمیومد بیدارش کنم پس ۳۰ دقیقه صبر کردم و بیدار نشد پس پیشونیشو بوس کردمو اروم توی گوشش گفتم
_ا/ت؟کیوتم؟بیدار شو قشنگم برو خونه رو تختت بخواب خب؟
*از خواب بیدار شد خمیازه کشید و چشماشو مالید
+هوم؟رسیدیم؟...مرسی بانی ای ...خیلی خوش گذشت...*بلند شدو به سمت خونش رفت و بعد بلند داد زد
+شببب بخیررر کوکیییی*و خندید
_شبب بخیرر کیوتمممم
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
۴.۰k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.