MAFIA GIRL PART 3
MAFIA GIRL PART 3
مافیا گرل پارت ۳
همراه با تام پشت نشسته بودیم منم جلومو نگاه میکردم که تام گفت:خانم قراره بریم عمارت؟
بهش نگاه کردم گفتم:نه فعلا،میریم یجای دیگه
تام یه شکل کنجکاوانه ای گرفت و گفت:برای چی ما برای کار پدر شما اومدیم چرا بریم یجای دیگه اخم کردم گفتم:فضولی؟خودت میبینی هم نکنه میخوای با این سرو وضع بری عمارت هوم؟ باید یه تغییری بدیم
تام گفت:مگه سرو وضعم چشه ا
بورا:عالی با کت شلوار ؟خودم بهت نشون میدم
تام:خو من دستیار شمام بایدم ..
حرفشو قطع کردم گفتم:نه
تام:بله ؟! گفتم:نه از این به بعد به عنوان پسر خالم همراهیم میکنی
تام:پسر خاله؟بلههه مگه پدرتون نمیدونن
یه پوزخند زدم و بهش نگاه کردم و گفتم:انتظار داری کسی که ده ساله بچش وندیده از زندگیش سر در بیاره؟ هم بخاطر آقای کیم نیومدم
تام:یعنی چی
سرمو برگردوندم و گفتم:هیچی ،توهم تظاهر کن پسر خالمی
تام با حالت ترسیده گفت:بباشه
بهش نگاه کردم و با نیشخند جواب دادم:جدی میترسی؟ قراره خیلی خوشبگذره
تام:خانم
بورا:مگه نگفتم پسر خالمی هیچ دلیلی نمیبینم پسرخالم منو رسمی صدا کنه،مطمعنم به توهم خوشمیگذره
تام فقط سرشو تکون داد که سرمو برگردوندم
شاید تمام این سال ها و لحظات در برابر چشمانم نبودی. اما تمام آنچه میبینم، تویی .
Maybe you were not in front of my eyes all these years and moments. But all I see is you.
مافیا گرل پارت ۳
همراه با تام پشت نشسته بودیم منم جلومو نگاه میکردم که تام گفت:خانم قراره بریم عمارت؟
بهش نگاه کردم گفتم:نه فعلا،میریم یجای دیگه
تام یه شکل کنجکاوانه ای گرفت و گفت:برای چی ما برای کار پدر شما اومدیم چرا بریم یجای دیگه اخم کردم گفتم:فضولی؟خودت میبینی هم نکنه میخوای با این سرو وضع بری عمارت هوم؟ باید یه تغییری بدیم
تام گفت:مگه سرو وضعم چشه ا
بورا:عالی با کت شلوار ؟خودم بهت نشون میدم
تام:خو من دستیار شمام بایدم ..
حرفشو قطع کردم گفتم:نه
تام:بله ؟! گفتم:نه از این به بعد به عنوان پسر خالم همراهیم میکنی
تام:پسر خاله؟بلههه مگه پدرتون نمیدونن
یه پوزخند زدم و بهش نگاه کردم و گفتم:انتظار داری کسی که ده ساله بچش وندیده از زندگیش سر در بیاره؟ هم بخاطر آقای کیم نیومدم
تام:یعنی چی
سرمو برگردوندم و گفتم:هیچی ،توهم تظاهر کن پسر خالمی
تام با حالت ترسیده گفت:بباشه
بهش نگاه کردم و با نیشخند جواب دادم:جدی میترسی؟ قراره خیلی خوشبگذره
تام:خانم
بورا:مگه نگفتم پسر خالمی هیچ دلیلی نمیبینم پسرخالم منو رسمی صدا کنه،مطمعنم به توهم خوشمیگذره
تام فقط سرشو تکون داد که سرمو برگردوندم
شاید تمام این سال ها و لحظات در برابر چشمانم نبودی. اما تمام آنچه میبینم، تویی .
Maybe you were not in front of my eyes all these years and moments. But all I see is you.
۱۲.۸k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.