خواهربرادری part13
خواهربرادری
Part13
فردا صبح
هایون:از خواب بیدار شدم یه کار تو بار پیدا کرده بودیم منو لونا
هایون:هعییییی لوناااااا گاوهههه بلند شوووو دیرهههه
لونا:ها؟چی؟اینجا کجاس؟تو کی؟
هایون:زهر مار بلند شو دیگ
لونا:ها؟اوکی صبحانه آمادست؟
هایون:آره(پوزخند)
لونا:چی درست کردی
هایون:کوفت با نوشابه
لونا:عع بیشعوررررر من گشنمه
هایون:جمع کن خودتو
لونا:خر(زیر لب)
هایون:اگه من خرم توعم دوستمی
لونا:من غلط خوردم با تو دوس شدم
هایون:از سرتم زیاد باشه
(متاسفانه به علت گشادی حوصله نوشتن تو بار رو ندارم)
چند روز بعد:
هایون:امروز هم بلند شدیم بریم سرکار مث اینکه چند تا مهمون ویژه مافیا داریم اولش ترسیدم گفتم ممکنه پسرا باشن ولی نه ما خیلی مافیا داریم
هایون:سلام بچها
بچها ی بار:سلام
لونا:علیک
رییس:خب بچها سه نفر انتخاب میشن که تا زمانی که مهمون ها هستن بهشون خدمت کنن
رییس:هایون ،لونا ،سوجین
هایون:چی؟چرا ما؟
رییس:چون شما کارتون خوبه
لونا:خیلی خب بسه دیگه
رییس:واسه اینکار پول خوبی میدم
سوجین:(یه دختر عقده ای که هر دفعه با یکیه)هی لونا جون باید از خداتم باشه میری پیش یه مافیا
هایون:ببند اون دهنتو(زیرلب)
لونا:(پوزخند)عزیزم من مثل تو هردفعه زیرخواب یکی نیستم
سوجین:درست حرف بزن
هایون:خواست یکی بزنه زیر گوش لونا که مچ دستشو گرفتم
هایون:بار آخرت باشه بخوای از این غلطا بکنی
سوجین:آه ول کن دستمو
هایون ویو
دستشو ول کردم رفتیم ویسکی هارو آماده کردیم که ببریم واسه مهمون ها .درو باز کردم ویسکی هارو گذاشتم رو میز نگاه های سنگینی روم احساس میکردم روبروم رو نگاه کردم و با چیزی که دیدم مردم و زنده شدم اون ..............بود
ادامه پارت بعد
Part13
فردا صبح
هایون:از خواب بیدار شدم یه کار تو بار پیدا کرده بودیم منو لونا
هایون:هعییییی لوناااااا گاوهههه بلند شوووو دیرهههه
لونا:ها؟چی؟اینجا کجاس؟تو کی؟
هایون:زهر مار بلند شو دیگ
لونا:ها؟اوکی صبحانه آمادست؟
هایون:آره(پوزخند)
لونا:چی درست کردی
هایون:کوفت با نوشابه
لونا:عع بیشعوررررر من گشنمه
هایون:جمع کن خودتو
لونا:خر(زیر لب)
هایون:اگه من خرم توعم دوستمی
لونا:من غلط خوردم با تو دوس شدم
هایون:از سرتم زیاد باشه
(متاسفانه به علت گشادی حوصله نوشتن تو بار رو ندارم)
چند روز بعد:
هایون:امروز هم بلند شدیم بریم سرکار مث اینکه چند تا مهمون ویژه مافیا داریم اولش ترسیدم گفتم ممکنه پسرا باشن ولی نه ما خیلی مافیا داریم
هایون:سلام بچها
بچها ی بار:سلام
لونا:علیک
رییس:خب بچها سه نفر انتخاب میشن که تا زمانی که مهمون ها هستن بهشون خدمت کنن
رییس:هایون ،لونا ،سوجین
هایون:چی؟چرا ما؟
رییس:چون شما کارتون خوبه
لونا:خیلی خب بسه دیگه
رییس:واسه اینکار پول خوبی میدم
سوجین:(یه دختر عقده ای که هر دفعه با یکیه)هی لونا جون باید از خداتم باشه میری پیش یه مافیا
هایون:ببند اون دهنتو(زیرلب)
لونا:(پوزخند)عزیزم من مثل تو هردفعه زیرخواب یکی نیستم
سوجین:درست حرف بزن
هایون:خواست یکی بزنه زیر گوش لونا که مچ دستشو گرفتم
هایون:بار آخرت باشه بخوای از این غلطا بکنی
سوجین:آه ول کن دستمو
هایون ویو
دستشو ول کردم رفتیم ویسکی هارو آماده کردیم که ببریم واسه مهمون ها .درو باز کردم ویسکی هارو گذاشتم رو میز نگاه های سنگینی روم احساس میکردم روبروم رو نگاه کردم و با چیزی که دیدم مردم و زنده شدم اون ..............بود
ادامه پارت بعد
۹.۰k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.