رمان عشق تاریک پارت ۶
رفتم تا خودم رو بهش نشون بدم وارد خونه شدم هنوز کسی نبود .
تهیونگ:الان موقعیت خوبیه کمی تمرین کنم ،اوکی اهم ...اهم(صداش رو صاف کرد) خب یو جونگ کسی که میخواستی ببینی منم .وای نه نه بد شد دوباره ،ببین دختره اونی که مشتاق دیدارش بودی من بودم...وای این هم خیلی خشنه (که صدای در اومد) اومد ...اومد صبر کن ببینم اصلا چرا من اینقدر استرس دارم هاااا
"ویو یو جونگ "
وارد خونه شدم دو جفت کفش توی جا کفشی بود تازه کفش های مردونه بودن با ترس وارد خونه شدم*نکنه دزده*
یو جونگ: کی اونجاست(کیفش رو توی دستش گرفت)
تهیونگ: نگران نباش منم یو جونگ(توی نقطه ی تاریک ایستاده بود )
یو جونگ:وای خدا سکته کردم ،یا چیشده که امروز با کفش اومدی روز خاصیه؟
تهیونگ: آرع،امروز روز خاصیه
یو جونگ:چیه؟دوست دختر پیدا کردی ؟یا داری ازدواج میکنی؟
تهیونگ:نه نه هیچ کدوم اینا نیست ،تازه اش ام با هم اینقدراها م صمیمی نیستیم که از این سوال ها میپرسی
یو جونگ: راست میگی .حالا چی شده؟
تهیونگ: یو جونگ کسی که همش دوست داشتی که ببینی منم(از تاریکی اومد بیرون)
یو جونگ: *وای خدا من این چرا اینقدر جذابه*(کیفش از دستش افتاد از بس بچم جذابه )
تهیونگ: چیه؟ ترسیدی؟میدونستم
یو جونگ: نه نه نترسیدم بلکه تو واقعا خیلی خاصی..
تهیونگ: راست میگی
یو جونگ: آره واقعا منحصر به فردی
تهیونگ: فکر نمیکردم از من خوناشام تعریف کنی
یو جونگ: خوناشامم هستی؟وای جالب شد حالا اسمت چیه؟
تهیونگ:تهیونگ....کیم تهیونگ
یوجونگ:چند سالته ؟(من اینجور ی فکر میکنم یا شما هم احساس میکنید یو جونگ داره از تهیونگ باز جویی میکنه😁😂)
تهیونگ: ۲۲سال
یوجونگ:خب دیگه هیونگ همین جا وایستا تا من برم و بیام ...
تهیونگ:چی؟هیونگ....
ادامه دارد....
لایک ۱۵
کامنت ۱۵
تهیونگ:الان موقعیت خوبیه کمی تمرین کنم ،اوکی اهم ...اهم(صداش رو صاف کرد) خب یو جونگ کسی که میخواستی ببینی منم .وای نه نه بد شد دوباره ،ببین دختره اونی که مشتاق دیدارش بودی من بودم...وای این هم خیلی خشنه (که صدای در اومد) اومد ...اومد صبر کن ببینم اصلا چرا من اینقدر استرس دارم هاااا
"ویو یو جونگ "
وارد خونه شدم دو جفت کفش توی جا کفشی بود تازه کفش های مردونه بودن با ترس وارد خونه شدم*نکنه دزده*
یو جونگ: کی اونجاست(کیفش رو توی دستش گرفت)
تهیونگ: نگران نباش منم یو جونگ(توی نقطه ی تاریک ایستاده بود )
یو جونگ:وای خدا سکته کردم ،یا چیشده که امروز با کفش اومدی روز خاصیه؟
تهیونگ: آرع،امروز روز خاصیه
یو جونگ:چیه؟دوست دختر پیدا کردی ؟یا داری ازدواج میکنی؟
تهیونگ:نه نه هیچ کدوم اینا نیست ،تازه اش ام با هم اینقدراها م صمیمی نیستیم که از این سوال ها میپرسی
یو جونگ: راست میگی .حالا چی شده؟
تهیونگ: یو جونگ کسی که همش دوست داشتی که ببینی منم(از تاریکی اومد بیرون)
یو جونگ: *وای خدا من این چرا اینقدر جذابه*(کیفش از دستش افتاد از بس بچم جذابه )
تهیونگ: چیه؟ ترسیدی؟میدونستم
یو جونگ: نه نه نترسیدم بلکه تو واقعا خیلی خاصی..
تهیونگ: راست میگی
یو جونگ: آره واقعا منحصر به فردی
تهیونگ: فکر نمیکردم از من خوناشام تعریف کنی
یو جونگ: خوناشامم هستی؟وای جالب شد حالا اسمت چیه؟
تهیونگ:تهیونگ....کیم تهیونگ
یوجونگ:چند سالته ؟(من اینجور ی فکر میکنم یا شما هم احساس میکنید یو جونگ داره از تهیونگ باز جویی میکنه😁😂)
تهیونگ: ۲۲سال
یوجونگ:خب دیگه هیونگ همین جا وایستا تا من برم و بیام ...
تهیونگ:چی؟هیونگ....
ادامه دارد....
لایک ۱۵
کامنت ۱۵
۲.۵k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.