پارت: 2🫶🏻💜
پارت: 2🫶🏻💜
.
.
وقتی جیمین ماسک روی صورت ات را برمیداره با چیری که میبینه از تعجب حرکتی نمیکنه و میگه
جیمین : این کار رو کی با صورتت کرده (با تعجب و با یکم اعصابنیت )
ویو جیمین
نمیدونم چرا وقتی اون زخم رو روی صورتش دیدم اعصبانی و نگران شدم دلیل این کارم رو نمیدونم گفت
ات : مگه برات مهمه(با داد و بغض)
جیمین : گفتم بگو این کار رو کی باحات کرده
ویو ات
دیگه نتونستم تهمل کنم پس گفتم
ات : اصلا به تو ربطی داره ها تو خودت هر روز اذیتم میکنی و روم قلدری میکنی بعد چرا این سوال رو میپرسی تو اصلا از زندگی من چیزی میدونی (با داد و گریه)
جیمین:.......
ات : اووووو یادم رفت تو یه پولداری شما ها همتون پولدارین اون از پدرم که هر روز .....
با اعصبانیت و اشک هایی که داشت همین جور سرازیر میشد از اونجا دور شد
ویو جیمین
درمورد چی میگفت مگه اون پولدار نیست مگه پدرش باهاش چی کار کرده مگه زندگیش چه جوریه باید بفهمم باید برم دنبالش ...
ویو ات
اعصبانی بودم همش گریه میکردم دیگه نتونستم تهمل کنم بدنم درد میکرد
ویو جیمین
با ماشین دنبالش رفتم ولی پیداش نمیکردم همین جور که داشتم دنبالش میگشتم دیدم که داره در یه خونه کوچیک رو میزنه تا میخواستم پیاده بشم با صحنه ای که دیدم مو به تنم سیخ شد دیدم یه مرد پیر و میان سال اومد و ات گفت
ات : با ...با بابا
پ،ا:دختریکه کثافت تو اینجا چیکار میکنی و قبل اینکه ات حرفی بزنه ات رو همین جور میزد و ات رو زمین افتاد دهنش پر خون بود
ویو جیمین
دیگه نتونستم تهمل کنم و....
.
.
وقتی جیمین ماسک روی صورت ات را برمیداره با چیری که میبینه از تعجب حرکتی نمیکنه و میگه
جیمین : این کار رو کی با صورتت کرده (با تعجب و با یکم اعصابنیت )
ویو جیمین
نمیدونم چرا وقتی اون زخم رو روی صورتش دیدم اعصبانی و نگران شدم دلیل این کارم رو نمیدونم گفت
ات : مگه برات مهمه(با داد و بغض)
جیمین : گفتم بگو این کار رو کی باحات کرده
ویو ات
دیگه نتونستم تهمل کنم پس گفتم
ات : اصلا به تو ربطی داره ها تو خودت هر روز اذیتم میکنی و روم قلدری میکنی بعد چرا این سوال رو میپرسی تو اصلا از زندگی من چیزی میدونی (با داد و گریه)
جیمین:.......
ات : اووووو یادم رفت تو یه پولداری شما ها همتون پولدارین اون از پدرم که هر روز .....
با اعصبانیت و اشک هایی که داشت همین جور سرازیر میشد از اونجا دور شد
ویو جیمین
درمورد چی میگفت مگه اون پولدار نیست مگه پدرش باهاش چی کار کرده مگه زندگیش چه جوریه باید بفهمم باید برم دنبالش ...
ویو ات
اعصبانی بودم همش گریه میکردم دیگه نتونستم تهمل کنم بدنم درد میکرد
ویو جیمین
با ماشین دنبالش رفتم ولی پیداش نمیکردم همین جور که داشتم دنبالش میگشتم دیدم که داره در یه خونه کوچیک رو میزنه تا میخواستم پیاده بشم با صحنه ای که دیدم مو به تنم سیخ شد دیدم یه مرد پیر و میان سال اومد و ات گفت
ات : با ...با بابا
پ،ا:دختریکه کثافت تو اینجا چیکار میکنی و قبل اینکه ات حرفی بزنه ات رو همین جور میزد و ات رو زمین افتاد دهنش پر خون بود
ویو جیمین
دیگه نتونستم تهمل کنم و....
۳۵۳
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.