ف۱ پارت ۲۱
ف۱ پارت ۲۱
.
نامه سوم به نظر نمیاومد از زبون یه نفر باشه از زبون دو نفر باشه بلکه از زبون سه نفر بود که حتی نمیتونستن نامههاشون رو از هم جدا کنن اما انگار الان از هم جدا شدن
.
سلام
این نامه فقط از طرف یک نفر نیست این نامه از طرف من جونک و جیمینه میدونی نمیخواستیم هممون جداگونه پیام بفرستیم چون انگار حرفامون یکی بود دلمون برات تنگ شده دلمون برای زور گفتنات نگاه کردنات و خندیدنات تنگ شده میدونی بدترین جای ماجرا چیه اینه که هممون داریم تقصیر رو میندازیم گردن همدیگه ولی هیچ کدوممون اشتباه نکردیم اما برای آروم کردن دل خودم به سمت کوچکترین خودمون هجوم میبریم
جی هوپ بعد خوندن دونه دونه پیامها که تو این ۴ سال نوشته شده بود اشک میریخت و اشک میریخت خیلی دوست داشت که بره بهشون بگه من زندهام اما از یه طرف دیگه میخواست وقتی بره که یونام باهاش بیاد به نظر تصمیمش این بود که تا وقتی یونا راضی نشه برگرده اون هم برنمیگرده اشکهاش رو پاک کرد و سمت انیس و ادوارد رفت تا ببینه چقدر نزدیکن چون دوست نداشت یونا خونهای قدیمی و خاطرات قدیمیش براش روشن شه
.........
یونا بعد اسرارهایی که آرورا کرد تصمیم گرفت که به یه سوپرمارکت برن و کمی خرید کنند بعد از خارج شدن از سوپر مارکت از راه فرعی شروع به حرکت کردن تا یه وقت کسی که جاسوسیشونو میکرد نبینتشون آرورا به طور عجیبی میخواست توی این راه با یونا صحبت کنه پس تصمیم گرفت سکوتی که بینشون رو بشکنه
+میگم یونا تو خوب به نظر میاد خیلی هنوز دوسشون داری ... چرا برنمیگردی پیششون یا یه فرصت بدی؟
یونا بدون هیچ مکثی جوابش رو داد
+میدونی نمیخوام ناشکری کنم اما اونا رسماً منو بعد یه دوره قاتل زدن میدونی خیلی سخته که کسی که داداشته برگرده بگه تو باعث مرگ یکی از اعضای ما شدی درسته خب خیلی وقتا دلتنگشون میشم ولی انگاری غرور الانم نمیذاره
آرورا لبخندی زد درسته که همیشه این سوال رو ازش میپرسید اما همیشه این جواب رو ازش نمیگرفت این جواب خوشحال کننده بود
.........
.
نامه سوم به نظر نمیاومد از زبون یه نفر باشه از زبون دو نفر باشه بلکه از زبون سه نفر بود که حتی نمیتونستن نامههاشون رو از هم جدا کنن اما انگار الان از هم جدا شدن
.
سلام
این نامه فقط از طرف یک نفر نیست این نامه از طرف من جونک و جیمینه میدونی نمیخواستیم هممون جداگونه پیام بفرستیم چون انگار حرفامون یکی بود دلمون برات تنگ شده دلمون برای زور گفتنات نگاه کردنات و خندیدنات تنگ شده میدونی بدترین جای ماجرا چیه اینه که هممون داریم تقصیر رو میندازیم گردن همدیگه ولی هیچ کدوممون اشتباه نکردیم اما برای آروم کردن دل خودم به سمت کوچکترین خودمون هجوم میبریم
جی هوپ بعد خوندن دونه دونه پیامها که تو این ۴ سال نوشته شده بود اشک میریخت و اشک میریخت خیلی دوست داشت که بره بهشون بگه من زندهام اما از یه طرف دیگه میخواست وقتی بره که یونام باهاش بیاد به نظر تصمیمش این بود که تا وقتی یونا راضی نشه برگرده اون هم برنمیگرده اشکهاش رو پاک کرد و سمت انیس و ادوارد رفت تا ببینه چقدر نزدیکن چون دوست نداشت یونا خونهای قدیمی و خاطرات قدیمیش براش روشن شه
.........
یونا بعد اسرارهایی که آرورا کرد تصمیم گرفت که به یه سوپرمارکت برن و کمی خرید کنند بعد از خارج شدن از سوپر مارکت از راه فرعی شروع به حرکت کردن تا یه وقت کسی که جاسوسیشونو میکرد نبینتشون آرورا به طور عجیبی میخواست توی این راه با یونا صحبت کنه پس تصمیم گرفت سکوتی که بینشون رو بشکنه
+میگم یونا تو خوب به نظر میاد خیلی هنوز دوسشون داری ... چرا برنمیگردی پیششون یا یه فرصت بدی؟
یونا بدون هیچ مکثی جوابش رو داد
+میدونی نمیخوام ناشکری کنم اما اونا رسماً منو بعد یه دوره قاتل زدن میدونی خیلی سخته که کسی که داداشته برگرده بگه تو باعث مرگ یکی از اعضای ما شدی درسته خب خیلی وقتا دلتنگشون میشم ولی انگاری غرور الانم نمیذاره
آرورا لبخندی زد درسته که همیشه این سوال رو ازش میپرسید اما همیشه این جواب رو ازش نمیگرفت این جواب خوشحال کننده بود
.........
۴.۰k
۲۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.