سفره اش عاری وخالی بود ...! گفت ؛ بنوش وبخور اندکی مکث وگفتم؛ چه ، چیزی !؟ گفت ؛ چشمت راه ببند..... باز کن بستمو اندیشیدم.... باز کردم سفره پر از عشق محبت گذشت صبر بخشش بود.! (سفره خدا اینگونه است ) #دلنوشته #شین_ر خوردم نوشیدم به آرامش رسیدم
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.