ادامه پارت یک :
ادامه پارت یک :
فلور که نمی دانست ماجرا چیست پرسید :
- من منظورتو متوجه نمی شم !؟ این دعوت نامه چه ربطی به مادرم داره ؟
رافائل که کمی خشمش فروکش کرده بود پاسخ داد :
- بگو چه ربطی به مادرت نداره !! مادر تو یه جادوگر بود و براش از این مدرسه لعنتی دعوت نامه فرستادن . آخرش با همین جادوگر بازیاش مرد . زن سر به هوا !
- یعنی منم جادوگرم !!!!
- متاسفانه بله
فلور از حرف های رافائل خوشش نیامد و همراه با نامه به اتاقش برگشت ، چند ساعتی طول می کشید تا عقل رافائل سر جایش بیاید .
نمی دانست خوشحال باشد ! یا ناراحت ؟
اصلا آنجا چجور جایی است ؟ جای خوبی است ؟
آلبوس دامبلدور دیگر که بود !
ادامه دارد .......
فلور که نمی دانست ماجرا چیست پرسید :
- من منظورتو متوجه نمی شم !؟ این دعوت نامه چه ربطی به مادرم داره ؟
رافائل که کمی خشمش فروکش کرده بود پاسخ داد :
- بگو چه ربطی به مادرت نداره !! مادر تو یه جادوگر بود و براش از این مدرسه لعنتی دعوت نامه فرستادن . آخرش با همین جادوگر بازیاش مرد . زن سر به هوا !
- یعنی منم جادوگرم !!!!
- متاسفانه بله
فلور از حرف های رافائل خوشش نیامد و همراه با نامه به اتاقش برگشت ، چند ساعتی طول می کشید تا عقل رافائل سر جایش بیاید .
نمی دانست خوشحال باشد ! یا ناراحت ؟
اصلا آنجا چجور جایی است ؟ جای خوبی است ؟
آلبوس دامبلدور دیگر که بود !
ادامه دارد .......
۲.۴k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.